پرگار

شرح حال ماست این...

پرگار

شرح حال ماست این...

خیانت-۱

نیمه شب از راه رسید . مثل چندین و چند دفعه ی پیش . بوی خیانت می داد . بی اعتنا با من. سرگرم کار خودش بود . غرق در دلواپسی و انتظار بودم . نمی دونم تازگی ها پاش به کجا باز شده و با کی معاشقه می کنه که منو به کلی از یاد برده . اصلاً مثل گذشته نیست . اون برق همیشگی ، وقتی که به من نیگاه می کرد . نه دیگه ! اصلاً تو چشاش نیست . شاید برای کسی قابل باور نباشه که وقتی بچه رو تو بغل میگیره ، با اینکه نمی دونم این بچه ی کیه ، باز به روش نمی یارم . ولی دیگه باید کار رو یه سره کنم . دیگه باید دل رو به دریا بزنم و ازش دل بکنم . دو پادشاه در یک اقلیم نمی گنجه . پس باید از اقلیمش بار ببندم و به قول معروف : به شهر خود روم و شهریار خود باشم . شایدم نه ! اونی که باید بره اونه . چون اون بوده که خیانت کرده . اون بوده که به دنبال هوا و هوسش رفته و منو تنها گذاشته . آره ! باید کار رو یه سره کنم . هر چه بادا باد .دوست ندارم از اعتمادم اینجور سو استفاده بشه . دوست ندارم پشت سرم بخنده و بگه عجب آدم ساده ای بودم . باید عاشق کسی بشم که ارزششو داشته باشه .

نظرات 2 + ارسال نظر
بارون شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:04 ب.ظ

آدم میترسه چی نوشتی؟

تازه کجاشو دیدی ؟!؟

ماهان چهارشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:10 ب.ظ http://mahanmomeni.persianblog.ir

خیانت؟ خیانت ؟ تا تعریفت از خیانت چی باشه من به هر چیزی خیانت نمی گم

حالا قسمت آخرشو بخونی می بینی خیانته یا نه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد