لحظه ی دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام، مستم
باز می لرزد، دلم، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های! نخراشی به غفلت گونه ام را،
تیغ های! نپریشی صفای زلفکم را،
دست و آبرویم را نریزی،
دل
ای نخورده مست
از این شعر خاطره بدی دارم ولی زود برو که دیر نشه
ذهنیت ما آدماست که از یه موضوع یه چیز خوشایند یا بد آیند می سازه . در هر صورت زود رفتم .
من از این شعر حس خوبی پیدا میکنم.حالا لحظه دیدار نزدیک بود؟؟امیدوارم که لحظه دیدار خوبی داشته باشید.
ممنون
از این شعر خاطره بدی دارم
ولی زود برو که دیر نشه
ذهنیت ما آدماست که از یه موضوع یه چیز خوشایند یا بد آیند می سازه . در هر صورت زود رفتم .
من از این شعر حس خوبی پیدا میکنم.حالا لحظه دیدار نزدیک بود؟؟

امیدوارم که لحظه دیدار خوبی داشته باشید.
ممنون