نبود برسرآتش میسرم که نجوشم
شمایل تو بدیدم، نه صبر ماند ونه هوشم
دگر نصیحت مردم حکایتست بگوشم
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
که گر بپای در آیم، بدر برند بدوشم
که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم
که از وجود تو موئی به عالمی نفروشم
که تندرست ملامت کند، چومن بخروشم
سخن چه فایده گفتن، چو پند می ننیوشم؟
وگر مراد نیابم، بقدر وسع بکوشم
(خواستم تنها 1 بیت رو بیارم ، حیفم اومد بقیش رو حذف کنم ).
وای چقدر قشنگ بودش.خوب کاری کردی که همشو نوشتی.

آره . کلی فکر کردم کدومشو حذف کنم . دلم نیومد هیچ کدومشو حذف کنم.