پرگار

شرح حال ماست این...

پرگار

شرح حال ماست این...

بی حالی

گاهی پیش می یاد آدم بی حال و بیحوصله میشه . از همه چیز  . حتی حوصله خودشم نداره .  شرایط منم هم اینطوره این روزا . حال ندارم به وبلاگم سر بزنم . بگم وقت ندارم هم دروغه . چون درسته سرم شلوغه ولی از خیلی روزای دیگم خلوت تره . البته لازم به ذکره که این پایان نامه ی کوفتی هم برای خودش دردسریه . یه ماه و نیمه دادم داور نظرشو بگه هنوز جوابی نداده . شده سوهان روح . صبح یاد شعر نصرت رحمانی افتادم که به خودش میگه :

بیش از سه ماه رفته که شعری نگفته ای

ای مرغ خوش نوا ز چه خاموش گشته ای

روزی به خویش آیی و بینی که ای دریغ

با این همه هنر تو فراموش گشته ای

البته سو تفاهم نشه . بنده نه شعر درست و حسابی میگم نه مرغ همچین خوش نوایی هستم.

همین جوری یادش افتادم . خلاصه کم کاریم رو عفو بفرمایید .

نظرات 7 + ارسال نظر
بارون پنج‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:45 ب.ظ

چقدرم این بی حالی بده آدم اوغش میگیره ....امیدوارم زودتر سر حال بشید ...و بنگارید ..........در مورد کم کاریتم باید بررسی بشه ببینم قابل عفو هست یا نه

عفو کنید

بارون جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:07 ب.ظ

نگو با دیگری بودی که من بسیار می رنجم
بدان تنها شدن چیزیست که گشته بهترین گنجم
نگو با دیگری بودی که می سوزد دل تنگم
تو از من دور می گشتی و گفتی با تو می جنگم
نگو با دیگری بودی نگو دنبال سودم من
تو دنبال کسی بودی که عکس قصه بودم من
دلم را سخت آزردی جوابت سرد و بی معناست
بدان ای دشمن خوبم دلم این روزها تنهاست .......

نگو با دیگری بودی نگو با دیگری هستی
نگو دلواپس اویی نگو از عشق سرمستی
نگو شاید که باز آیم که عادت کرده ام بی تو
دگر با بودنت قهرم تو با او باش این او ، تو

بارون جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:34 ب.ظ

انوش چرا همیشه اینجوری جواب شعرامو میدی انگار دشمنتم ازم کینه داری ؟
یادش به خیر وبلاگ اولتون میومدم مینوشتم آیین نامهربون و انوش مهربون آیین که کلا رفت جزءخاطرات تو هم نامهربون شدی
چراشم من که نفهمیدم !!!!!!!!!!!!!!!!!

تنها و تنها جهت تفنن
همین
جدی نگیر

اثیر شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:12 ب.ظ http://daheye60.mihanblog.com/

انقدر اخبار بد ازین ور و اون ور شنیده میشه که دیگه حالی واسه آدم باقی نمی مونه. امیدوارم هرچه زود تر تکلیف پایان نامتون مشخص بشه.

ممنون خودم هم امیدورام . بد جور پیج در پیچ شده.

کرانه یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:27 ب.ظ http://www.bikaraanemehr.blogsky.com

سلام انوشیروان
خوش به حال اونا که میان و شیرینی دفاعتو می خورن
به مهر که نزدیک می شی انگار درس و مشقت تمام می شه
ولی ما که به مهر نزدیک می شیم
واااااااااااااااااااااااااااییییییییی
نمی خوام بهش فکر کنم
............
حالا انگار چند روز دیگه تا این مهر قشنگ باقی مونده
۱۵ ام که آماده باش بهمون دادن

خدمت سربازی تشریف دارین دیگه؟!؟

بارون یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:01 ب.ظ

ممنون گفتی از چه جهته داشتم جدی میگرفتم
آخه انوش جان جدیه چی بگیرم اگه جدی بود که جواب شعراتم نمیدادم این جور که شما جواب میدی..........در هر صورت وسیله تفنن خوبیه

خواهش می کنم. ولی اگه جدی باشه چه واکنشهایی رو در پی داره ها!

بارون چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:02 ق.ظ

همین که از یاد یه دوست بری و به بدی ازت یاد کنه واکنشهای دل چسبی نیست تو فرهنگ ما که اینطوریه شما شاید اینجوری نباشید تازه خوشحالم بشید .......

کاملا موافقم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد