پرگار

شرح حال ماست این...

پرگار

شرح حال ماست این...

عاشقانه

اتوبان، رودخانه‌ای غمگین است
که مرا از تو دور می‌کند
آب که از سرِ ما گذشت
اما ماهی‌ها غرق نخواهند شد
تنها در کنار اتوبان می‌ایستند
و برای شیشه‌های بالا کشیده دست تکان می‌دهند
تا از سرما یخ بزنند
و روی آب بیایند
تنها سنگ‌ها هستند
که برای همیشه ته‌نشین خواهند شد …

تو با شوهرت ماهی می‌خوری
من زل می‌زنم به ماه و
دیوانه می‌شوم و
کوچه‌ها را آواز می‌خوانم و
به سنگ ها لگد می‌زنم و
زنم و …
بغضم می‌ترکد
از تو که دور می‌شوم
کوچه که هیچ!
گاهی اتوبان هم بن‌بست است
من رودخانه‌ای را می‌شناسم
که با دریا قهر کرد
و عاشقانه
به فاضلاب ریخت …


سیدمهدی موسوی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد