با همین دیدگان اشک آلود
از همین روزن گشوده به دود
به پرستو ، به گل ، به سبزه درود
به شکوفه ، به صبحدم ، به نسیم
به بهاری که می رسد ار راه
چند روز دگر به ساز و سرود
ما که دل هایمان زمستان است
ما که خورشیدمان نمی خندد
ما که باغ و بهارمان پژمرد
ما که پای امیدمان فرسود
ما که در پیش چشممان رقصید
اینهمه دود زیر چرخ کبود
سر راه شکوفه های بهار
گریه سر میدهیم با دل شاد
گریه ی شوق ، با تمام وجود