پرگار

شرح حال ماست این...

پرگار

شرح حال ماست این...

بهار آمد گل و نسرین نیاورد

با همین دیدگان اشک آلود

از همین روزن گشوده به دود

به پرستو ، به گل ، به سبزه درود

به شکوفه ، به صبحدم ، به نسیم

به بهاری که می رسد ار راه

چند روز دگر به ساز و سرود

ما که دل هایمان زمستان است

ما که خورشیدمان نمی خندد

ما که باغ و بهارمان پژمرد

ما که پای امیدمان فرسود

ما که در پیش چشممان رقصید

اینهمه دود زیر چرخ کبود

سر راه شکوفه های بهار

گریه سر میدهیم با دل شاد

گریه ی شوق ، با تمام وجود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد