امروز صبح که مهیا برای سفر میشدم تصادفی اجرای علیرضا قربانی همراه با درصاف همدانی رو گوش کردم . کلی فاز داد و سرحال شدم. دریغ آمدم از ننگاشتن آن :
چندان بخورم شراب کین بوی شراب
آید زتراب چون روم زیر تراب
گر بر سر گور من رسد مخموری
از بوی شراب من شود مست و خراب
چون فوت شوم به باده شویید مرا
تلقین ز شراب ناب گویید مرا
خواهید به روز حشر یابید مرا
از خاک در میکده جویید مرا
باز هم از اون زمانهاست که باید یه تصمیم بزرگ بگیرم . فکر کردم . گفتم بذار از سفر بیام و بعد . انشا الله که خیره . یه سفر هم همین جوری الکی الکی افتادیم . قراره بریم بندرعباس ، جزیره هرمز ، جزیره لارک ، جزیره قشم و از اونجا هم جزیره هنگام . یه 4-5 روزی نیستم . امیدوارم که این سفر با تجربه های خوبی همراه باشه . فعلاً
دقیقا یادم نیست چند سال پیش بود . فقط می دونم دوران ریاست محمود شروع شده بود . استاد اعلام کرده بود که قرار تو ایران کنسرت بذاره . ملت صف بسته بودن جلوی بتهون و دل آواز و... من هم که نمی خواستم بی نصیب بمونم دل رو زدم به دریا و افتادم دنبال تهیه بلیط استاد . یادمه صبح ساعت 3 بود که از خونه زدم بیرون و به سمت تالار وحدت حرکت کردم . شنیده بودم اونجا قرار بلیط بفروشن . با چند تا از دوستان از جمله آیین هم تلفنی هماهنگ کرده بودم که جاهای دیگه که اونا میرن وایمیسن اگه لیستی تهیه شد اسم من رو فراموش نکنن . ساعت نزدیک سه و نیم صبح رسیدم جلو تالار وحدت و تازه متوجه شدم از خیلی ها عقبم . حول و حوش بیست سی نفری اومده بودن و تو اون سرما با پتو و آتیش داشتن خودشونو گرم می کردن. من هم رفتم تو صف . من که همیشه از صف وایستادن متنفرم ، یکی از معدود صفهایی بود که اگر چه خوش نمی گذشت ، اما زیاد هم بد نمی گذشت . یکی از منتظرین از اون ضبط صوت قدیمی ها آورده بود و کارهای استاد رو باهاش پخش می کرد . هنوز نوای : آمده ام که سر نهم ، عشق تو را به سر برم ... تو گوشمه . خلاصه همین جور که زمان می گذشت یاس ما بیشتر میشد . چند نفری اومدن و گفتن : وای نستید . خبری نیست اینجا . بلیطا تموم شده! یه بنده خدا می گفت : نه بابا من مطمئنم بلیط هست . می گفت شب گذشته نیکی کریمی از همین جا ده تا بلیط گرفته و رفته . هوا دیگه روشن شده بود و دیگه کم کم داشتیم مطمئن میشدیم که خبری نیست .
ادامه دارد...
مسیحای جوانمرد من
ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است
آی! دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی
در بگشای
این روزا حال هیچ کاری رو ندارم . حتی کتاب خوندن . اینترنت مزخرف هم شده بلای جون ما . خدای یه جوری که خودت می دونی اینو از ما بگیر .
آمین!