پرگار

شرح حال ماست این...

پرگار

شرح حال ماست این...

باده صبحگاهی

امروز صبح که مهیا برای سفر میشدم تصادفی اجرای علیرضا قربانی همراه با درصاف همدانی رو گوش کردم . کلی فاز داد و سرحال شدم. دریغ آمدم از ننگاشتن آن :


چندان بخورم شراب کین بوی شراب
آید زتراب چون روم زیر تراب
گر بر سر گور من رسد مخموری
از بوی شراب من شود مست و خراب


چون فوت شوم به باده شویید مرا
تلقین ز شراب ناب گویید مرا
خواهید به روز حشر یابید مرا
از خاک در میکده جویید مرا

سفری دیگر و تصمیمی بزرگ

باز هم از اون زمانهاست که باید یه تصمیم بزرگ بگیرم . فکر کردم . گفتم بذار از سفر بیام و بعد . انشا الله که خیره . یه سفر هم همین جوری الکی الکی افتادیم . قراره بریم بندرعباس ، جزیره هرمز ، جزیره لارک ، جزیره قشم و از اونجا هم جزیره هنگام . یه 4-5 روزی نیستم . امیدوارم که این سفر با تجربه های خوبی همراه باشه . فعلاً

خاطره حضور در کنسرت استاد-۱

دقیقا یادم نیست چند سال پیش بود . فقط می دونم دوران ریاست محمود شروع شده بود . استاد اعلام کرده بود که قرار تو ایران کنسرت بذاره . ملت صف بسته بودن جلوی بتهون و دل آواز و... من هم که نمی خواستم بی نصیب بمونم دل رو زدم به دریا و افتادم دنبال تهیه بلیط استاد . یادمه صبح ساعت 3 بود که از خونه زدم بیرون و به سمت تالار وحدت حرکت کردم . شنیده بودم اونجا قرار بلیط بفروشن . با چند تا از دوستان از جمله آیین هم تلفنی هماهنگ کرده بودم که جاهای دیگه که اونا میرن وایمیسن اگه لیستی تهیه شد اسم من رو فراموش نکنن . ساعت نزدیک سه و نیم صبح رسیدم جلو تالار وحدت و تازه متوجه شدم از خیلی ها عقبم . حول و حوش بیست سی نفری اومده بودن و تو اون سرما با پتو و آتیش داشتن خودشونو گرم می کردن. من هم رفتم تو صف . من که همیشه از صف وایستادن متنفرم ، یکی از معدود صفهایی بود که اگر چه خوش نمی گذشت ، اما زیاد هم بد نمی گذشت . یکی از منتظرین از اون ضبط صوت قدیمی ها آورده بود و کارهای استاد رو باهاش پخش می کرد . هنوز نوای : آمده ام که سر نهم ، عشق تو را به سر برم ... تو گوشمه . خلاصه همین جور که زمان می گذشت یاس ما بیشتر میشد . چند نفری اومدن و گفتن : وای نستید . خبری نیست اینجا . بلیطا تموم شده! یه بنده خدا می گفت : نه بابا من مطمئنم بلیط هست . می گفت شب گذشته نیکی کریمی از همین جا ده تا بلیط گرفته و رفته . هوا دیگه روشن شده بود و دیگه کم کم داشتیم مطمئن میشدیم که خبری نیست .


ادامه دارد...

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

مسیحای جوانمرد من

ای ترسای پیر پیرهن چرکین

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

آی! دمت گرم و سرت خوش باد

سلامم را تو پاسخ گوی

در بگشای

پرتقال خونی

فیلمی است به غایت نامطلوب . نسنجیده و نامیمون که هیچ بیننده ای ممکن نیست آن را به دیگری پیشنهاد کند . حتی خود بازیگران فیلم . حیف بهداد به خاطر بازی در این فیلم !

قبله عشق

دل آرامی یا بلای منی
قبله ی عشقی یا خدای منی؟
شور عشق و جوانی تویی تو
مراد من از زندگانی تویی تو
اگر جویم مه تو بر بام آیی
اگر نوشم می تو در جام آیی
به چشمت که بی تو زجان سیرم
نگاهی نگاهی که می میرم
زعشقت حاصل من نشد جز نام و رازی
که در این بستر غم، دل من رنگ شادی
نمی گیرد
بیا این دم آخر رها کن گفت و گو را
نگاهی به راهی کن، مرنجان دل او را
که می میرد
دگر چون نی ناله ها نکنم
شکوه ی عشقت با خدا نکنم
چون که بوی وفایی نداری
دل و جان درد آشنایی نداری
چه شد آن شب ها که با من بودی
به جای اشکم به دامن بودی
به چشمت که بی تو زجان سیرم
نگاهی نگاهی که می میرم ...
رهی معیری

وقتی میان طایفه ای پست می روم!

دوستای نزدیکم بعضی وقتا می گن تو بد دلی و شکاکی و ... از این حرفا . ولی به اغلبشون ثابت شده که من کمتر اشتباه میکنم تو شناخت افراد . بعداً می یان می گن انوش کارت درسته . ما نمی دونستیم . ایندفعه هم بدون اینکه کسی بهم چیزی بگه یه چیزایی فهمیدم . از یه ناحیه ارتزاق می کنن . میشناسمشون . یه مشت آسمون جل عوضی که در کمترین شناختی از من به سر می برند و خودشونو زرنگ می دونن . نمایندشون وقتی باهام حرف می زنه و از کسی که من هم ازش بدم می یاد بد میگه ، تو حرفاشو و تو اس ام اس هاش میدونم که داره فیلم بازی می کنه . می دونم که همون لحظه که داره از طرف بهم بد می گه طرف کنارشه و پیجوی اینه که من چی میگم . ولی جسارتاً خر خودتونید . اصلاً خودتونید . یه بار دیگه هم گفتم . دکترا بخوره تو سرت . حداقل یه ذره مرد باش . همین .

این روزا

این روزا حال هیچ کاری رو ندارم . حتی کتاب خوندن . اینترنت مزخرف هم شده بلای جون ما . خدای یه جوری که خودت می دونی اینو از ما بگیر .

آمین!

ماه آبان

این ماه آبان هم عجب ماهی بود . همه جور هوا رو توش تجربه کردیم . گرم و ملایم و سرد . از همه مهمتر همه جور بارش هم تو این ماه دیدیم . از برف و بارون گرفته تا تگرگ که تو این آخرین روزش حسابی غافلگیر کننده بود . واقعاً این ماه آبان هم عجب ماهی بود . امروز آخرین روزشه . به سلامت تا سال بعد...

خلاف آمد عادت

از خلاف آمد عادت بطلب کام که من

کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم