افسوس که من هیچگاه ذهن خلاقی جهت شوخی و مزاح نداشتم . نهایت تلاشم در این عرصه بیان هزلیاتی بود که گاه خود نیز از بیان آنها خجالت می کشیدم .
این روزا با گرون شدن سکه بحث داغی که به طبع اون بسیار مطرح میشه ، بحث مهریه است . همین دیروز داشتم با اسی راجع به این موضوع صحبت می کردم . داستان هم از اونجا شروع شد که یکی از آشنایان که به حرفه ی شریف طبابت مشغوله زنش مهریشو گذاشته اجرا . بدون اینکه درخواست طلاق داشته باشه . مهریه هم چیزی نیست جز 500 سکه که با نرخ فعلی سکه چیزی بالغ بر 250 میلیون تومان ناقابل میشه . این بنده خدا هم فقط بگم که بدبخت شده و خونه و مطبو اموالش همه مصادره شدن . به اسی گفتم اولا چه لزومی داره مهریه اینقدر بالا باشه . مهریه بالا چیزی نیست جز نتیجه فرآیند چشم و هم چشمی که خصوصا در خانم ها رایجه . بعدشم چرا آدم باید از چیزی که نداره مایه بذاره . مهریه بالا درست مثل چک بی محله . به نظر من نهایت کاری که میشه کرد اینه که مثل خیلی از کشورها زن مالک نیمی از دارایی مرد باشه . همین و بس . اسی اما می گفت : جنس اناث سر مهریه حساسن و اصلا مهریه زیر 300-400 سکه رو توهین می دونن . بعدشم پدر و مادر دختر برای اینکه خیالشون از بابت دخترشون راحت باشه و خود دختر از بابت اینکه بعد از ازدواج پسر هر غلطی خواست نکنه ، به هیچ وجه با مهریه پایین کنار نمی یان . در جوابش اما من گفتم : اولا اینکه من بخوام به خاطر حرف دیگران زیر بار حرف زور برم برای من یکی اصلا قابل توجیه نیست . ثانیا اگه طرفین به هم اطمینان داشته باشن همچین موضوعی اصلاً مطرح نیست . ضمن اینکه پسره گناه نکرده که می خواد یه خبط به این بزرگی بکنه . خلاصه داستان صحبت ما ادامه پیدا کرد و در آخر هم به نتیجه واحد نرسیدیم . جالبه بدونین که حقیر سراپا تقصیر سر این موضوع که همسر آیندم رو با 14 سکه به نکاح در خواهم آورد با دوستام شرط بستم . البته همشون گفتن بهم عمرا . ولی اعتماد به نفس من باعث میشه که یه قدم از مواضع اصولیم کوتاه نیام . ببینیم و تعریف کنیم .
هر موقع از عصبانیت زبان به دشنامشان باز می کنم و نفرین می آغازم همواره او را در ذهنم محفوظ می دارم تا مبادا از این دشنام کوچکترین گزندی بدو رسد
هر زمان که دیگران زبان به طعنش می گشایند و با دلیل و بی دلیل او را آماج حملاتشان قرار می دهند نمی توانم ساکت بنشینم و در حمایتش سخن می گویم
می گویند سیاست است و خود را از آن مبرا کن و می خواهم خود را مبرا سازم از آن و لیک از او مبرا ساختن دشوار است
بزرگوار است و من می دانم که برای میهنم می کوشد و چه رنجها که نبرده است و افسوس که بسیاری آنها را نمی دانند
همیشه باش و بر طریق خود باش
سید محمد خاتمی!
عارضم خدمتتون که :
۱- سفر یزد سفر خوبی بود . کلی جای دیدنی رفتیم . زیارت پارس بانو نزدیک عقدا . مسجد امیر چخماق ، زندان اسکندریه و آتشکده در یزد . زیارتگاه چک چک تو جاده طبس . زیارتگاه پیر نارکی نزدیک مهریز و ... خلاصه سفر خوبی بود . جاتون خالی
2- فیلم زندگی با چشمان بسته میشه گفت عالی بود . واقعا زیبا . خوب معلومه اگه فیلم زیاد خوب باشه مسئولین برنمیتابند و تو اکرانش اخلال می کنند . تقصیر صدر عاملیه که فیلم به این خوبی ساخته و نه مسئولین .
3- سفر کرمانشاه کلاً یه روز بود و ای.... گذشت . جایی رو ندیدم و فقط و فقط کاری بود . البته تو راه حرکت از کرمانشاه به اسلام آباد غرب یه جایی هست که مربوط به عملیات مرصاد بود و از کنارش گذشتیم . چند تا تانک از مهاجمین بود و یه مکان یابودی هم برای شهدای این تهاجم ساخته بود .
4- و بالاخره اینکه پایان نامه به پایان رسید و در پست مدافع ایفای نقش کردم و دفاع انجام شد . خدا رو شکر نمره کامل گرفتم .
کلی مطلب تو ذهنم بود که می خواستم راجع بهش بنویسم . از سفرنامه یزد تا رفتن به زیارتگاه های چک چک و پیر نارکی تو اون بیابون بی آب و علف یزد . باورتون نمیشه که اصلاً وقت نکردم . الان هم که دارم می نویسم عازم سفر به کرمانشاه هستم و دارم تند تند می نویسم تا برم فرودگاه . ایشاللا تا 4 شنبه بر می گردم . البته یه خبر خوب هم اینکه گویا کارهای پایان نامم داره ردیف میشه . از دانشگاه امروز بهم زنگ زدن . باید خودم رو آماده دفاع کنم تا آخر هفته بعد . جالبه امروز کله سحر به آیین زنگ زدم . اونم تو سفر بود . می دونین که رو مخه . هر چی گفتم خبرت کجایی پیچوند . به قول فیلم بی پولی : به شلوار لاستیکی بچه نداشتم . خلاصه این روزای آخر شهریور مثل اینکه سفر اپیدمی شده . فعلا
امشب شب آخر حضورمون تو یزده . نکات بسیاری از این سفر از مردمان و شهر یزد دستگیرم شد که در نوع خودش منحصر به فرده . چند تاش ایناست :
- برای رانندگی در شهر یزد می بایست تواناییهای خودتون رو با انجام انواع آموزشهای جنگی بالا ببرید . مطمئن باشید بهتون در هر شرایطی رحم نمی کنند . دور برگردونای این شهر فاجعه است . مکث یک دقیقه ای در دور برگردونهاش حداقل کاریه که جهت فرار از تصادف می تونید انجام بدید . واقعاً مردمان این شهر بد رانندگی می کنند .
- موتور سیکلت قاتلی دیگر است که جان و اعصاب شما را هر لحظه آماج حملات خود قرار می دهد . هیچ قانون و حد و حدودی هم نمی شناسن .( شاید بگید تهران هم همین طوره . تا اینجا را ندیدید حق با شماست . اینجا رو ببینید مطمئناً پشیمون می شید ).
- از نکات جالب توجه این بود که در بدو ورود به این شهر تابلوهایی دیدیم که حکایت از جمع آوری یکصد هزار امضاء جهت بهبود حجاب داشت و محجوب نامی هم به عنوان پیشگام زیرشو امضاء کرده بود (مطمئناً تابلوها بیشتر جنبه تبلیغاتی برای این بنده خدا رو داشت ) جالبه بدونید باید بسیار در شهر چشم بدوونید و اینور و اونور رو نیگاه کنید تا یه خانوم مانتویی ببینید . بد حجاب بماند . خانومها قریب به اتفاق با چادر اون هم از نوع مشکیش در انظار ظاهر میشن . بعضی ها شون هم فکر نکنم از سوی همسرشون هم در بیرون منزل شناسایی بشن . موندم این امضاء ها رو برای کی می خواستن جمع کنن .
- مردای اینجا به رانندگی خانومها بسیار حساسن . تو همین 4 روزه سه مورد دیدم که افراد به خانومهای راننده انواع تیکه ها رو نثار کردن . یه جوری هم تیکه می نداختن که انگار از روی بغض بود .
- جسارت من رو یزدی ها ببخشن . ولی اگه بادگیرهای شهر و مسجد امیر چخماق رو از شهر یزد بگیرن فکر نکنم جای دیدنی دندون گیری داشته باشه . واقعا از لحاظ ابنیه تاریخی فقیر هستن . راستی آتشکده هم در یزد از جاهای دیدنیش هست . البته تاریخی نمیشه گفت . حدود 70 سال قدمت داره .
- شهر یزد از لحاظ تابلوهای خیابونها خیلی مشکل داره . خصوصا خیابونهای اصلیش . انگار چون فکر کردن خودشون اسم خیابونهای اصلی رو می دونن پس همه هم باید بدونن . واقعا آدرس پیدا کردن در بادی امر در یزد خیلی مشکله .
- ظهر های یزد ممکنه آدم فکر کنه هیچ بنی بشری تو شهر نیست . خلوت خلوت . واسه ما که به تهران عادت داریم واقعا خیلی سخته .
باز هم یه دفعه پیش اومد . ایندفعه با خانواده راهی یزد شدیم . الان روز دوم حضورمون داره به پایان میرسه . تاحالاش بد نبوده . یه جاهایی رفتیم که کمتر کسی به فکرش میرسه . زیارتگاه های چک چک و پارس بانو . درست درست وسط بیابون با حداقل جنبنده . ایشاللا تا آخر هفته سایر بناها به رویت خواهد رسید . می خوام برگردم یه سفر نامه مفصل راجع به این مسافرت بنویسم . چون خیلی متفاوت بوده . فعلا با اجازه
گاهی پیش می یاد آدم بی حال و بیحوصله میشه . از همه چیز . حتی حوصله خودشم نداره . شرایط منم هم اینطوره این روزا . حال ندارم به وبلاگم سر بزنم . بگم وقت ندارم هم دروغه . چون درسته سرم شلوغه ولی از خیلی روزای دیگم خلوت تره . البته لازم به ذکره که این پایان نامه ی کوفتی هم برای خودش دردسریه . یه ماه و نیمه دادم داور نظرشو بگه هنوز جوابی نداده . شده سوهان روح . صبح یاد شعر نصرت رحمانی افتادم که به خودش میگه :
بیش از سه ماه رفته که شعری نگفته ای
ای مرغ خوش نوا ز چه خاموش گشته ای
روزی به خویش آیی و بینی که ای دریغ
با این همه هنر تو فراموش گشته ای
البته سو تفاهم نشه . بنده نه شعر درست و حسابی میگم نه مرغ همچین خوش نوایی هستم.
همین جوری یادش افتادم . خلاصه کم کاریم رو عفو بفرمایید .