این سفر خوزستان سفر جالبی بود . اهواز ، آبادان ، ماهشهر و دزفول . موارد مشهود در سفر مذکور از این قراره :
1-جاتون خالی . دوبار ماهی جنوب نصیبمون شد . اونم از نوع شوریدش . فهمیدم فقط کله ماهی شمال خوشمزه نیست . کله ماهی جنوب خوردن هم صفایی داره .
2-تو روز اول ورود به اهواز یه اتوبوس شرکت واحد جلو چشم ما با سرعت سر سام آور رفت تو دیوار . خدا رو شکر مسافر نداشت و خالی بود .صدای برخوردش مث صدای بمب بود . جوری سرعت داشت که از این طرف بلوار رفت اون طرف و بعدشم مستقیم رفت تو دیوار . اعجوبه هایی هستن این خوزستانی ها .
3- چقدر قدم زدن تو آبادان صفا داره . چهار ساعت بدون وقفه پیاده روی تو آبادان .ذهنمم مشغول . اصلا خستگی نفهمیدم .
4- یه
مسجد بود تو آبادان دیوار به دیوار کلیسا . نکته جالبش این بود که اون بالا
مالاهای دیوار مسجده یه جمله در خصوص بنی صدر نوشته بود که مرد دانای
اقتصاد ایرانه . از اون قدیم ندیما مونده . پاکش هم نکرده بودن.
5- تو یه جای آبادان که بهش میگن ته لنجی کلی گشتیم . تو ته لنجی جنسای اونور آبی میارن واسه فروش . ادویه فروشی هم فراوونه . همشون هم اصرار دارن که برند "جلالی" دارن . عکس این حاج جلالی هم زدن سردرشون . نمی دونم این بنده خدا چند تا زن داشته که اینقده ادویه فروش به جامعه تحویل داده!!!
6- جاتون خالی واسه اولین بار من سمبوسه هم خوردم . یه چیز دیگه هم بود اسمش پاکورا . خوشمزه ای بود واسه خودش.خصوصا پاکورای بادمجون ! یه نکته ای هم فهمیدم که سمبوسه آبادان با اهواز فرق میکنه . آبادانیه خیلی خوشمزه تره.
7- یه رستوران داره آبادان به اسم رستوران پاکستانی ها . غذاهای تندم داره . البته تو منوش خیلی غذا نیست . ولی به یه بار رفتن اونجا می ارزه.
8- دخترای اونورا خصوصا آبادان خیلی
آرایش میکنن. اینقدری که دل آدمو میزنن . شبیه پیر زنا میکنن خودشونو. احتمالا اینجوری واسه مرداشون مطلوبیت داره دیگه ! سلیقه های الکی!
9- ماهشهر بیشتر صنعتیه . شایدم راهنمامون زیاد وارد نبود . کلهم بازارش چنگی به دلمون نزد .
10- دزفول رفته بودم . ولی ایندفعه یه جور دیگه دیدم دزفول رو . دفعه پیش که رفته بودم فقط گنجیشکای شکار شده که دل آدمو کباب میکنه دیده بودم . ضمن اینکه میدونستم زمان جنگ کلی موشک خوردنو و اینکه اغلب خونه هاشون از زیر به هم راه داره . ولی ایندفعه شهری سر سبز ، آباد . با باغها و درختهای فراوون . با میوه های رنگارنگ . قابل توجه پوریا ! یه چند کیلویی سیر گرفتم .به همین جهت یه ساعتی تو اهواز مشغول سیر پاک کردن بودم . ایضا خیار هم ابتیاع شد. باورتون میشه من از دزفول خیار گرفتم آوردم تهرون . ولی خداییش خیارش تازه تازه بود . خیلی هم خوشمزه . همچنین یه کلوچه خوشمزه دارن با مغز خرما . شهر پر برکتی بود.
12- و نهایتا اینکه هرکی ما رو میدید میگفت شما تو بهترین هوا اومدین اینجا. هوای خوزستان هیچ وقت اینقدر بهاری نبوده . حالا جالبه که ما بازم گرممون بود .
1 خوشمزه است منم دوست دارم
2 رسوتران پاکستانی به دلم نچسبید نرفتم
3 آخ جون گنجشک کبابی
4دختر ابادانیا هات ترین دخترایین که من تو عمرم دیدم بی صلیقه
5 با دکترتون کاملن موافم
بابا هات!
گلرنگ مثل اینکه ساخته بهتا!
بابا بچه های آبادان از دختر و پسر خیلی خوشتیپ بودن به نظر من. یعنی تا زمانی که صحبت نمیکردن آدم فکر میکرد بچه های تهرانن. یه مغازه توو همون بازار دستفروشا بود که میگفتن این ادویه فروشی جلالیه. من که تحمل بوی ادویه و گرما رو نداشتم و نرفتم. سمبوسه که خوردی باید فلافل هم میخوردی که بی نظیره. آبادان به من هم خیلی خوش گذشت. دزفول هم که سرسبزترین شهر خوزستانه البته ماهشهر هم همینطور ولی دزفول خاک حاصلخیزتری داره.
کلا جنوباز مردمش تا دیارش یه صفای خاصی داره
چشم . حالا که شما میگین خوشتیپن لابد یه چیزایی هست که به چشم بی بصیرت ما نمیاد . چه صفایی هم دارن !
من که جنوب نرفتم ولی خیلی تعریفش شنیدم مخصوصا این ماه
تعریفیه . ایشاللا قسمت شه برین
سفرنامه جالبی بود.
دیدن همچین صحنه های تصادفی که فقط تو فیلمها میشه دید سعادت میخواد!
در خصوص دخترهای خطه جنوب علی الخصوص آبادان ! هرچی شنیده بودیم تعریف بوده البته هنوز قسمت نشده از نزدیک ملاقاتشون کنیم.
پاک نکردن جمله مربوط به بنی صدر از روی دیوار شهر هم شاهدی بر بی توجهی مسئولین به بازسازی مناطق جنوبی کشور بعد از جنگه!
ممنون .شنیدن کی بود مانند دیدن!
سلام رسیدن به خیر..........
وای دزفول ..اولین بار که رفتم حدود دوساعت ونیم تا پیدا کردن دوستم گم شدم با یه ساک گنده ...چقدر گریه کردم هوای گرم بر خلاف هوای خوب منطقه خودم نازی الانم یادم میوفته دلم واسه خودم میسوزه ...........
اهواز تو بارون پر میشه از وزغای گنده زشت و موشای گنده بوی گند فاضلاب همه جارو میگیره
من بندر امام ایذه و باغ ملک رفتم ایذه صفا داره یه جاهاییش کاملا کوهستانیه و خوش آب و هوا ..........تو اهوازم دخترای عرب خیلی آرایش میکنن غلیظ وبه لاک قرمز علاقه زیادی دارن خودشون کاملا سبزه و درشت هیکل یه فوت کنن منو سه متر می پرم ...یادش به خیر اون اولا که رفته بودم به خاطر پوستم بچه های کلاس فکر میکردن اهوازیم یه روز واسه تعطیل شدن یکی از کلاسا من اعتراض کردم گفتم دلم تنگ شده من دیگه نمیتونم وایسم میخوام برم خونه پسرای کلاس گفتن ای بابا تو که ابادانی !!!دور نیست خونتون ..کلی خندیدم ..
اینم خاطرات من از خوزستان شما جند روز رفتی من دوسال اونجا بودم گفتم کم نیارم ....
پر حرفی کردم ببخش .
ممنون جالب بود . خدا رو شکر یکی حرف مارو در خصوص آرایش کردن دخترای جنوب تایید کرد
یه بار تابستون برو دیگه نمیری ...فروردین خوبه توی تیر ماه امتحاناتمون بود تا رسیدن به دانشکده انقدر عرق میکردیم از گرما کل اطلاعات می پرید میرسیدیم تو دانشکده کولر گازی فضارو عین یخچال میکرد تو ایت تغییرات آب و هوایی شدید لحظه ای چه گندی میزدیم تو ورقه امتحان .....
من تو تیرماه هم سه سال پیش یه هفته اهواز بودم . جهنمه . ولی شبای جنوب با صفاست