پرگار

شرح حال ماست این...

پرگار

شرح حال ماست این...

غربت

آه
غربت با من همان کار را می‌کند
که موریانه با سقف
که ماه با کتان
که سکته قلبی با ناظم حکمت
گاهی به آخرین پیراهنم فکر می‌کنم
که مرگ در آن رخ می‌دهد
پیراهنم بی‌تو آه
سرم بی‌تو آه
دستم بی‌تو آه
دستم در اندیشه دست تو از هوش می‌رود …



غلامرضا بروسان( خدایش بیامرزاد)

شلوغ پلوغ

یک هفته ی سراسر شلوغ . چه از نظر کاری چه از سایر انظار . تو هفته ی گذشته رکورد جلسات شکسته شد . سر خاروندن که هیچ . تو عرصه ی وبلاگ هم کم فروغ بودم . تازه تو این هفته هم کارای دکترا رو ردیف کردم و کلاس GMAT هم ثبت نام کردم و میرم که چقدر از کلاسشم راضیم . خلاصه کلی شلوغ بود همه چیز . فردا هم که داریم با شاسکولا میریم بندر عباس و از اونجا به طرف چابهار . کلی باید برنامه ریزی می کردیم که اون هم تو همین هفته شلوغ حادث شد . ایشاللا اگه برناممون درست پیش بره با قطار اول میریم بندر عباس و از اونجا با ماشین میریم سمت چابهار . تو راهمون هم از میناب و جاسک و پزم هم رد میشیم . اگه بشه ادامه میدیم به سمت گواتر که تو راهمون هم کوه های مریخی رو می بینیم . از اونجا هم به سمت چابهار بر می گردیم و بعدشم نیک شهر و گل مورتی و جیرفت و بعدشم کرمان . از کرمان هم دوباره سوار قطار میشیم به سمت تهران . برنامه ی فشرده ایه و امیدوارم که بهمون خوش بگذره . هنوز بارو بندیل رو درست و حسابی نبستم . باید تا شب ردیفش کنم . همه چی شلوغه و خوب . ایشاللا که سفرمون هم به خیر و خوشی بگذره . فعلا یا علی

پشیمانی

برگشت از او بیمار ، اندر طلب یاری

آمد به سراغ من ، از روی پشیمانی

دانست که دلتنگم ، دانستم از او سیر است

دانست که آری باز ، دیوانه به زنجیر است

باز آمدم از این سفر تا قفل زندان بشکنم

با سلام به دوستان . بعد دو روز فشرده سفر به ارومیه ، با 4.5 ساعت علافی تو فرودگاه ارومیه همه چیز تکمیل شد . جهت جبران البته بهمون کیک و ساندیس دادن و ازمون رسید گرفتن که نیایم اینجور جاها سیاه نمایی کنیم . در بدو ورود خانوم والده محترمه هم کسالت پیدا کردند و درگیر ایشون بودم تا اکنون که اندک فرصتی شد برای عرض ادب و چاخ سلامتی . امید که باشم . چون شاید نباشم و فردا ظهر بزنم به جاده جهت سفر به نطنز . سفر چابهار انتهای هفته بعده و من هم بیخیال دارم سپری می کنم . یه فکری هم باید برای اون بکنم . خلاصه فکر کنم امشب رو سر راحت به زمین اینترنت بذارم و چند تا پست آبدار نثار وبلاگ معظم پرگار کنم .  علی ایحال یا علی

به گوشه ی شمال غربی

دو روزی عازم ارومیه و خوی هستم . فعلا با اجازه!

به باران

الان یه چند روزی بود که پرشین بلاگ فیلتر بود مث اینکه . من هم نمی تونستم به وبلاگ برخی از دوستان درست و حسابی سر بزنم .اگه کوتاهی میکنم عفو کنند دوستان!

حال که تنها شده ام می روی

توی شبکه پر فیس و افاده بوک بود که شنیدمش  رو هوا بودم . بابا دم این استاد گرم . هیچ وقت ما رو تنها نمی ذاره . خلاصه من که کلی حال کردم شما رو نمی دونم. خواستین از اینجا اخذش کنید ...

حال که تنها شده ام می روی
واله و رسوا شده ام می روی

حال که غیر از تو ندارم کسی
این‌همه تنها شده ام می روی

حال که چون پیکر سوزان شمع
شعله سراپا شده ام می روی

حال که در بزم خراباتیان
همدم صهبا شده‌ام می روی

حال که در وادی عشق و جنون
لاله‌ی صحرا شده ام می روی

حال که نادیده خریدار آن
گوهر یکتا شده‌ام می روی

حال که در بحر تماشای تو
غرق تماشا شده‌ام می روی

این‌همه رسوا تو مرا خواستی
حال که رسوا شده‌ام می روی

خاطره حضور در کنسرت استاد-۳

یکی از دوستان گفت خاطره حضور در کنسرت استاد تکراریه . با خودم گفتم لابد تکراریه دیگه . پس متوقفش کردم...

با تو دیشب تا کجا رفتم

با تو دیشب تا کجا رفتم
تا خدا وانسوی صحرای خدا رفتم
من نمی گویم ملایک بال در بالم شنا کردند
من نمی گویم که باران طلا آمد
لیک ای عطر سبز سایه پرورده
ای پری که باد می بردت
از چمنزار حریر پر گل پرده
تا حریم سایه های سبز
تا بهار سبزه های عطر
تا دیاری که غریبیهاش می آمد به چشم آشنا ، رفتم
پا به پای تو که می بردی مرا با خویش
همچنان کز خویش و بی خویشی
در رکاب تو که می رفتی
هم عنان با نور
در مجلل هودج سر و سرود و هوش و حیرانی
سوی اقصامرزهای دور
تو قصیل اسب بی آرام من ، تو چتر طاووس نر مستم
تو گرامیتر تعلق ، زمردین زنجیر زهر مهربان من
پا به پای تو
تا تجرد تا رها رفتم
غرفه های خاطرم پر چشمک نور و نوازشها
موجساران زیر پایم رامتر پل بود
شکرها بود و شکایتها
رازها بود و تأمل بود
با همه سنگینی بودن
و سبکبالی بخشودن
تا ترازویی که یک سال بود در آفاق عدل او
عزت و عزل و عزا رفتم
چند و چونها در دلم مردند
که به سوی بی چرا رفتم
شکر پر اشکم نثارت باد
خانه ات آباد ای ویرانی سبز عزیز من
ای زبرجد گون نگین ، خاتمت بازیچه ی هر باد
تا کجا بردی مرا دیشب
با تو دیشب تا کجا رفتم


مهدی اخوان ثالث