آه
غربت با من همان کار را میکند
که موریانه با سقف
که ماه با کتان
که سکته قلبی با ناظم حکمت
گاهی به آخرین پیراهنم فکر میکنم
که مرگ در آن رخ میدهد
پیراهنم بیتو آه
سرم بیتو آه
دستم بیتو آه
دستم در اندیشه دست تو از هوش میرود …
غلامرضا بروسان( خدایش بیامرزاد)
ظرف چیه دلمونو میشکنه منم بلبل زبونی میکنم ولی ماشاله اون کم نمیاره در ضمن من کارای هنری رو دوست دارم عکسام خوب شده بود اون عمدی میگفت ..........
راستی اصلا وقت میکنید درس بخونید ؟من که هی سر میزنم شعر میگم شما کلا تعطیلیت ............
الان دیدم نظراتتونو تعجب کردم حالا که ما رو قابل دونستید اطلاع میدادید قربونی کنیم جلو پاتون
(حساسم دیگه ولی نیم چه شاعرم نیستم شرمندم نکنید )
البته از مردها نباید انتظاری داشت اونم میبینه من واکنش نشون میدم اذیت میکنه قانونتونه بخواید محبت میکنید نخواید خورد میکنید خلاصه احساسات زنها براتون ارزشی نداره ..............
غربت!
چه واژه ی آشنایی
سالهاست که میان آشنایان غریبیم
حالا دفعه بعدی دعوتت میکنم استاد
سلام آپم....
زندگی حس غریبی ست که یک مرغ مهاجر دارد
ای بابا دیگه کلا بی خیال پرگار شدید .......................
هر جا هستید خوش باشید ................
سلام
با شعرت خیلی حال نکردم . به نظر من شعر باید یک حداقل وزن و نظامی داشته باشد که این شعر نداشت .
ضمنا باز صافی شدم . دوست داشتی به آدرس جدید تشریف بیاورید . امیدوارم سفر خوش گذشته باشه !
سلام کجایید نگران شدیم ............................
سلام دوستان عزیز
به روزم . تشریف بیاورید .
کم کم نگرانیمون داره زیاد میشه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
چرا به روز نمیکنی؟؟/