یادمه توی وبلاگ قبلی ، یه بار یه مطلبی نوشتم در خصوص خونه ی رویاییم . شبش آیین زنگ زد که فلانی : "خواهرم میگه تو دیوونه ای . منم میگم تو دیوونه ای ". حالا انگار من چی خواسته بودم . یه خونه کنار یه دریاچه بدون هیچ مزاحم اضافی. امروز صبح داشتم می یومدم سرکار ، چشمام افتاد به درختا . داشتن جوونه می زدن . خیلی هاشون . چیزی که شاید تو این شلوغی کمتر دیده بشه . به حال خودم تاسف خوردم که چرا باید وسط اینهمه آجر و بتون ، شاهد این سبزی باشم . امیدورام که ایندفعه کسی رنجیده خاطر نشه و به کسی بر نخوره . حالا ما رو دیوونه هم پنداشت ، پنداشت . دوست دارم وسط یه جنگل تو یه خونه ی جنگلی ، تک و تنها باشم . وقتی از کلبم می یام بیرون درختا که هیچ برگ بری ندارن رو ببینم . چند وقت بعدش شاهد جوونه زدن اونا باشم . یه صندلی از اینا که عقب جلو میره جلوی کلبم بذارم و بشینم سبز شدن درختا رو تماشا کنم . اگه صدای پرنده هم بک گراند رویام باشه که عالیه . وگرنه صدای استاد هم می تونه گزینه مناسبی باشه .یه چای گرم هم تسکین بخشه . شایدم یه کتاب که اگه از دیدن جوونه ها خسته شدم وسطش برای تنفس کتاب بخونم .
ولی تنهایی یه کم دلگیره !
شاید ...
اقا ایین دیگه نیس؟حیف شد باحال بودا
اقا من دوباره لینکت میکنم ولی خواهشا دیگه فیلتر نشو
بهش گفتم . نمی یاد . میگه سرم شلوغه؟!؟
من بچه که بودم همیشه از این خونه ها تو ذهنم تصور میکردم
شبا مامان یا بابام کنارم میخوابیدن من براشون قصه میگفتم و این خونه رو توصیف میکردم.
البته اونا هم برام قصه تعریف میکردن ولی دوس داشتم خودم قصه بگم
داستان نویس!
همیشه باید دعوتتون کنن یه سر به ما بزنید ولی ما همینجوری خودمون میایم ................این رسمش نیست
بابا ما پیجوی احوالاتتون هستیم . سر هم می زنیم .
آواز خوش هزار تقدیم تو باد
سرسبز ترین بهار تقدیم تو باد
شادباش نوروز باستانی
همیشه شاد و پیروز باشی انوش خان
آن لحظه هزار بار تقدیم تو باد . ممنون
دوس داشتم بنویسم ولی نمیذارن که همه منتظرن ببینن من ساله ۱۳۹۱ تو کنکور ریاضی چیکار میکنم
هیچکسم تو فامیل هم سنم نیس همه چشما رو منه بدبخته
انشا های داداشمو با اینکه از من بزرگتر بود همیشه من مینوشتم همیشه هم بیست میشد
ایشاللا که قبول می شی. قبول شدی شیرینیش یادت نره .منتظریم.
منو با نام آیران واچ لینک میکردی
آیران واچ یعنی سرزمین من ایران انگار نام قدیم ایران بوده یه همچین چیزی
بله . ملتفطم . یه کتاب هست به اسم اسطوره ی زندگی زرتشت . مطالبی تو اون در خصوص ایران ویچ نوشته . خواستی یه نیگاه بهش بنداز .
بوسه از اشک مچین..... دشمن ما تردید است .....
شب دل دادن و عاشق شدنت.... نزدیک است ....
شام ما تیره و تار است و هزاران فرسنگ
راه تا عشق و ره دوست همه تاریک است
غم تنهایی و تاریکی بی همراهی ....
قد آن اشک عزیزت .......به خدا باریک است
ببخشید دوپیام شد
باشه کتاب رو حتما میگیرم عاشق اینجور کتابام
قبول شدم شیرینی رو شاخشه
البته دانشگاه صنعتی شریف تهران فقط شیرینی داره ها بقیه دانشگاه ها رو دوس ندارم
ایشاللا که قبول شی . ولی گویا از الان باید قید شیرینی رو بزنیم؟!؟
سلام یه شعری گفتیم خواستید عنایتی بفرمایید
اطاعت
تیکه میندازی
من دانشگاه صنعتی شریف قبول میشم حالا میبینی
بابا تیکه کدومه . خوب میگم شاید اومد و به جای شریف امیرکبیر یا چه میدونم آکسفورد قبول شدی . اون موقع نمی خوای شیرینی بدی؟
آرزوش که خرج و زحمتی ندارد شایدم یک روز بر آورده شد
ما هم فعلاً داریم آرزو می کنیم . یاد گرفتیم که به امید آینده باشیم .
چرا
یعنی کمتر از صنعتی شریف نباشه