پرگار

شرح حال ماست این...

پرگار

شرح حال ماست این...

دو سه تا شهروند امروز

"دو سه" روز پیش آیین زنگ  زده بود . شاید بشه گفت با تمام کج خلقیهاش از "دو سه "تا دوستای خوبمه . "دو سه" هفته یه بار با هم صحبت می کنیم و هر بار هم که زنگ می زنه "دو سه "تا خبر خوب بهم می ده .  یکی از خبرای خوبش این بود که "دو سه "روز دیگه هفته نامه شهروند امروز می یاد بیرون . تعجب کردم . "دو سه" سالی بود که شهروند امروز رو توقیف کرده بودن . تو مملکت آزادی بیان شاید سخت باشه که حتی "دو سه " تا نشریه خوب بیاد دست مردم . قبل از توقیف هر هفته از مشتری های پر و پا قرصش بودم و اینقدر مطلب داشت واسه خوندن که یه هفته که چه عرض کنم اگه می خواستی درست حسابی بخونیش "دو سه" هفته باید روش وقت می ذاشتی  . اگر چه متوجه شدم که تو چاپ مجددش قوچانی عزیز سردبیرش نیست ، ولی تو این دورانی که شاید  شنیدن "دو سه" تا خبر خوب هم تو سال زیاده ، خبری مسرت بخش به حساب می یاد . ایشاللا که حداقل "دو سه" سالی دیگه منتشر بشه تا ببینیم آینده چطور میشه . فعلا که همه می گن : ایشاللا تا "دو سه" سال دیگه همه چی درست میشه ؟!؟

قطعنامه شورای امنیت

پس از تهدیدها و تشویق های مدیریت محترم اداره کلمون جهت تزویج بنده و با عنایت به عدم ترتیب اثر از سوی حقیر به خواست ایشان ، اینبار پرونده ازدواج من به شورای امنیت سپرده شد. صبح از خواب که پا شدم ، هنوز چشم باز نکرده خانوم والده با جدیتی خاص فرمودند : زودتر باید سر و سامون بگیری . یه مقدار به فکر باش تا انشاللا به خوبی و خوشی هر چه زودتر بری سر خونه زندگیت . فکر کنم کم کم و جدا باید به فکر باشم . شورای امنیت زیاد قابلیت مانور نداره . سرپیچی ممکنه منجر به صدور قطعنامه و متعاقبا اعمال تحریم  های همه جانبه بشه .

تجدید قوا

لازم بود که تجدید قوا کنم . کم فیلم طنز می بینم . ولی اسی هم مایل بود که بریم این فیلمو ببینیم . این بود که ما شدیم  بیننده فیلم " ورود آقایان ممنوع" . شاید هم من تلقین به خودم کرده بودم که فیلم با مزه ای . ولی جاتون خالی خیلی خندیدم . البته فیلمش خنده دار بود . چون تلقین من هم یه حدی داره . از سینما که اومدیم بیرون خندان بودیم . فکر کنم اسی اندازه من خوشش نیومد . اصلا فکر کنم اسی روحیش داره یه جورایی میشه که دیگه با هم سینما نریم . اگه اینطور باشه باید تنهایی برم سینما . امیدوارم که حدسم درست نباشه.

عهد ما

یکی از دوستان امروز اول صبحی گفت و این شد ورد زبون من تو امروز :

عهد ما با تو نه عهدی است که تغیر بپذیرد

بوستانی است که هر گز نزند باد خزانش

و رفت

و بالاخره سنگ از ما جدایی کرد . برو به سلامت که بازگشتت را چشم ندارم .

مرد را دردی اگر باشد خوش است

میگن دردش شبیه درد زایمانه . من که نشنیده بودم .ولی دیروز انگار خیلی ها این مسئله رو می دونستن الا من . اول صبح یه ذره درد . بعدش کمی زیاد شد و نهایت به بیتابی رسید . از اداره که زدم بیرون دیدم عجب کاری کردم یه نفر رو همرام نیاوردم . درد زیادشده بود. طوری که رانندگی را برام خیلی سخت کرده بود . داشتم از زور درد می زدم کنار که چشمم خورد به  بیمارستان آپادانا . رفتم تو بیمارستان و بعد از معاینه و سونوگرافی گفتن سنگ کلیه داری . اینجا بود که دیگه درد بیداد می کرد . همون جور که دراز کشیده بودم یه تیکه پارچه گیرآوردم و کردم تو دهنم .  پرستار اورژانس می خواست بفرسته برم داروخونه . دید کار من نیست . خودش یه جوری یه چند تا آمپول ردیف کرد و بهم زد . خدا نصیب گرگ بیابون نکنه . فکر کنم یه کیلویی عرق کردم . عرق از سر و صورتم می چکید . مرفین که بهم زدن یه ده دقیقه ای طول کشید تا دردم کم شه و یه ساعت بعد در حالیکه که هنوز گیج می زدم مرخصم کردن . گفتم سنگ چی میشه؟ گفتن مایعات بخور و بالا و پایین بپر دفع میشه. دیشب که دفع نشد . حالا هم که دارم اینا رو مینویسم یه جاهاییم (درست نمی دونم کجاهام) میسوزه . خیلی چشم به راه محصول کارخونه سنگمم . ایشاللا که زیاد چشم به رام نذاره.

شب و روز

انگلیسیها جشنی دارن به اسم سولستیک که تو اون بلندترین روز سال رو جشن می گیرن. داشتم به این فکر می کردم چی باعث می شه یه ملت بلندترین شب سال رو جشن می گیرن و یه ملت بلندترین روز سال رو؟!؟

پاس رعیت

شهی که پاس رعیت نگاه می دارد

حلال باد خراجش که مزد چوپانی است

وگرنه راعی خلق است زهر مارش باد

که هر چه می خورد او جزیت مسلمانی است


سعدی