کلی مطلب تو ذهنم بود که می خواستم راجع بهش بنویسم . از سفرنامه یزد تا رفتن به زیارتگاه های چک چک و پیر نارکی تو اون بیابون بی آب و علف یزد . باورتون نمیشه که اصلاً وقت نکردم . الان هم که دارم می نویسم عازم سفر به کرمانشاه هستم و دارم تند تند می نویسم تا برم فرودگاه . ایشاللا تا 4 شنبه بر می گردم . البته یه خبر خوب هم اینکه گویا کارهای پایان نامم داره ردیف میشه . از دانشگاه امروز بهم زنگ زدن . باید خودم رو آماده دفاع کنم تا آخر هفته بعد . جالبه امروز کله سحر به آیین زنگ زدم . اونم تو سفر بود . می دونین که رو مخه . هر چی گفتم خبرت کجایی پیچوند . به قول فیلم بی پولی : به شلوار لاستیکی بچه نداشتم . خلاصه این روزای آخر شهریور مثل اینکه سفر اپیدمی شده . فعلا
کامنتام مشکوکه؟؟؟
اونوقت چرا؟؟
کدومش یعنی؟؟
یه دلیل کوچیکش اینه که وبلاگت یه روز هست و یه روز نیست
خب خب خب
به سلامتی پایان نامه داره سفرش جمع می شه
در مورد سفر گفتی
انگار توی شهریور آدم هول به دلش می یفه که توی عرض سال وقت نیست و باید همه مسافرتای سالشو توی همین ۱۰ روز آخر تابستون انجام بده
ولی سفر به جز خستگیش بقیش خیلی خوبه هر جور که باشه
همه رو مشکوک کردیا
خودم هم تازگی ها دارم به خودم مشکوک میشم
شهری که خورشید در آن غروب می کند.
و آفتابش کسل است و دیر از خواب بر می خیزد