نمی دونم چرا اینجور بهش عادت کردم . شاید چون خیلی نزدیکمه . اتاق من مشرف به حیاطه و خونه ی اونم همین طور . روزای اول صداش خیلی اذیتم می کرد . آخه خیلی از خودش صدا در می یاره . ولی الان بهش عادت کردم . تازه وقتی فهمیدم بچه دار هم شده زیاد ناراحت نشدم . با اینکه می دونستم میزان آلودگی صوتی رو می برن بالا . خلاصه این چند روزه فکر کردم و خیلی ها هم نصیحتم کردن . این شد که منصرف شدم و چشم پوشی کردم از خیانتاش . شاید اونم یه جورایی تو طبیعتشه . آره ! گربه بالای انباریمونو می گم . زیاد هرز می پره . شبا دیر می یاد . بچه هاشم که قد و نیمقد . بیخیالشون شدم . یه سر پناهی بالای انباری دارن و ما هم که بخیل نیستیم .
امروز سر کار همکارم یه خرق عادت کرد . حالا می گید چی بوده . تو اتاق ما یه جورایی دیکتاتوری هستش . معمولاْ اگه قرار به گذاشتن موسیقی باشه من سریعاْ یه کاری از استاد شجریان رو می ذارم . البته اول می پرسم از دوستان و اونها هم یا تو رودربایستی یا چیز دیگه ُ مخالفتی نمی کنن . می دونم که بدشون نمی یاد . ولی ممکنه زیاد هم حال نکنن . خلاصه یه جورایی دیکتاتوری داریم دیگه . امروز یهو همکارم دراومد سوالی رو که من اغلب می پرسم ازشون ازم پرسید. "فلانی مشکل نداره یه کاری از معین بذارم؟" خوب منم اینقدر غرق در مطالعه بودم که یه نه واسه رفع و رجوع گفتم و به مطالعه مشغول شدم . ترانه شروع شد :" کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه..." خوب منم همینطوری گوش می دادم . یه جورایی خر کیف شدم . بعد از سرکار رفتم سینما و همش تو راه داشتم این ترانه رو زمزمش می کردم . هیچی از سینما که رسیدم خونه در جا رفتم سر کامپیوتر و کارهای معین و یه ربعی هی گوش کردم و هی تکرار زدم . خلاصه با خودم گفتم یه سرچ بکنم و شعرشو ببینم . تو گوگل که زدم دیدم دومین جستجو چقدر آدرسش به چشمم آشناست . دیدم بابا این همون آهنگیه که آیین گفته بود . خلاصه تنها چیزی که شد بگم این بود که :
آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم
یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم
دارم به فیلم "بیتر مون" یا همون " ماه تلخ" رومن پولانسکی فکر می کنم . خیانت واژه ی غریبیه که به قول صادق هدایت ، مثل خوره روح آدم رو می خوره . وقتی خبر تصمیم من علنی شد چند تا از دوستام و آشناهام تو موقعیت های مختلفی که منو می دیدن ، می گفتن :زود تصمیم نگیر ، گناه داره . جالب این بود که با اینهمه بی وفایی های اون باز هم به من می گفتن اون گناه داره . هر چی براشون توضیح می دادم که اون چی کار داره می کنه و چطور شده ، باز هم با لبخند می گفتن : اینقدر زود قضاوت نکن . با خودم دارم حرف می زنم . این کار این روزام شده . مگه باید چی کار بکنه ؟ تحمل من مگه باید چقدر باشه ؟ نمی دونم .
نیمه شب از راه رسید . مثل چندین و چند دفعه ی پیش . بوی خیانت می داد . بی اعتنا با من. سرگرم کار خودش بود . غرق در دلواپسی و انتظار بودم . نمی دونم تازگی ها پاش به کجا باز شده و با کی معاشقه می کنه که منو به کلی از یاد برده . اصلاً مثل گذشته نیست . اون برق همیشگی ، وقتی که به من نیگاه می کرد . نه دیگه ! اصلاً تو چشاش نیست . شاید برای کسی قابل باور نباشه که وقتی بچه رو تو بغل میگیره ، با اینکه نمی دونم این بچه ی کیه ، باز به روش نمی یارم . ولی دیگه باید کار رو یه سره کنم . دیگه باید دل رو به دریا بزنم و ازش دل بکنم . دو پادشاه در یک اقلیم نمی گنجه . پس باید از اقلیمش بار ببندم و به قول معروف : به شهر خود روم و شهریار خود باشم . شایدم نه ! اونی که باید بره اونه . چون اون بوده که خیانت کرده . اون بوده که به دنبال هوا و هوسش رفته و منو تنها گذاشته . آره ! باید کار رو یه سره کنم . هر چه بادا باد .دوست ندارم از اعتمادم اینجور سو استفاده بشه . دوست ندارم پشت سرم بخنده و بگه عجب آدم ساده ای بودم . باید عاشق کسی بشم که ارزششو داشته باشه .
شنیدم پدرش فوت کرده . خواستم وصف حالشو بگم که تو این روزا حال غریبی داره . یاد شعر جانشین بی معرفتش افتادم که می گفت :
نامرد مردم ما خدا نامرد مردم
بیدرد مردم ما خدا بیدرد مردم
از پا حسین افتاد و ما بر پای بودیم
زینب اسیری رفت و ما بر جای بودیم
و الخ...
باید این روزا بیشتر به یادش باشیم و نذاریم این ضرب المثل مصداق پیدا کنه که " از دل برود هر آنکه از دیده برفت" . تو این زمونه پر ز " اشباح الرجال" فقط باید بگم : خیلی مردی .
در دقائق اولیه بازی استبداد فشار زیادی وارد کرد و آزادی کاملا در لاک دفاعی فرو رفت تا سرانجام در دقیقه 4 بازی ( 1304 ) یک گل را در دروازه خود ببیند . در دقیقه بیست بازی (حمله متفقین در شهریور1320) در شرایطی که بازی کاملا در دست استبداد بود در یک ضد حمله آزادی به گل تساوی دست یافت . بدیترتیب بازی در دست آزادی قرار گرفت و تا دقیقه 32 بازی ( کودتای 28 مرداد) به همین منوال پیش رفت . اما با مغرورشدن بازیکنان و اختلافی که بینشان شکل گرفت استبداد توانست به یگ گل دیگر دست یابد و از آزادی پیشی بگیرد . در دقیقه 57 تیم آزادی با یورشی سهمگین به گل تساوی دست یافت و تا دقیقه 59 بازی را با همین نتیجه پیش برد . اما باز اختلافاتی که بین بازیکنان آزادی اتفاق افتاد تیم استبداد به گل دیگری دست یافت . بازی کاملا در دست تیم استبداد بود که در دقیقه 78 داور گل آزادی را آفساید اعلام کرد و در دقیقه 88 هم یک گل مشکوک به نفع استبداد گرفت و بدین ترتیب بازی به نفع استبداد پیش رفت . اگر چه در همین دقیقه تیم آزادی گل دیگری وارد دروازه استبداد کرد اما با اخراج یکی از بازیکنانش در لاک دفاعی فرو رفت . اکنون در دقیقه 90 بازی به سر می بریم و باید ببینیم پایان بازی چه نتیجه ایی رقم خواهد خورد .
به نقل از وبلاگ بهرام
اول گفتن برگزار نشه نوروز . گفتن ملت های منطقه در رنجند و عذاب . کلی دادار دودور کردن . این در اون در . نه بابا . طرف کوتاه بیا نیست . پس ما کوتاه می یایم . آقا رسایی گفتن :" حالا برگزار می کنید بکنید . جهنم! اسم جشن نیارید جون من" . دیدن که نه بابا می خوان جشن هم بگن بهش . تازه گفتن هرکی بگه نه یعنی نه مسلمونه نه ایرانیه . دیدن اوضاع پسه . دراومدن گفتن : " دیگه این یکی نگید نه . جون ما فقط بریز و بپاش نکنین " . بابا استقامتتون منو کشته !
سالهای گذشته تو تعطیلات عید، تهران اگه می موندی، خیالت راحت بود که می تونی از سکوت و خیابونای خلوت منتفع بشی . ولی امسال ماشاللا هم شلوغی دیدیم ، هم ترافیک کشیدیم . دوستان میگن امسال چون آغاز یه دهه ی جدید هستش ، تغییرات شگرفی در راهه . سالی که نکوست از بهارش پیداست . ولی جهت تنوع و خلاصی از این اوضاع ، ببینیم و تعریف کنیم .