-
دو روز پرکار
پنجشنبه 23 تیرماه سال 1390 18:03
دو روز پرکار که هر قسمتش من رو در حال دویدن میشد دید داره به پایان میرسه . سرانجام پایان نامم تموم شد و اون رو تحویل گروه دادم . گویا تا دو سه هفته دیگه تکلیف دفاعم مشخص میشه . در این حین شنیدن خبر افزایش ظرفیت دکترا و تقریبا دو برابر شدنش هم از اون خبرها بود . چون خبر از سوی محمود آب می خوره ، پس احتمالا تصمیم براینه...
-
دکتر حسن میرزایی اهرنجانی
سهشنبه 21 تیرماه سال 1390 23:29
دکتر حسن میرزایی اهرنجانی استاد برجسته دانشکده مدیریت دانشگاه تهران درگذشت.ایشان از پیشکسوتان مدیریت و دارای مدرک دکترا از دانشگاه UCL کالیفرنیا بودند . نظریه سه شاخگی در مدیریت از ایشان است. (یادش به خیر یه مدت با این نظریه ایشون ماجراها داشتیم) خدایش بیامرزاد
-
لحظه ی دیدار نزدیک است
دوشنبه 20 تیرماه سال 1390 22:47
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 لحظه ی دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام، مستم باز می لرزد، دلم، دستم باز گویی در جهان دیگری هستم های! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ های! نپریشی صفای زلفکم را، دست و آبرویم را نریزی، دل ای نخورده مست لحظه ی دیدار نزدیک است مهدی اخوان ثالث
-
پارکینگ
دوشنبه 20 تیرماه سال 1390 07:29
پدر بی پارکینگی بسوزه . ماشین آدم همیشه آوارست . جلوی خونه ی خودمون که قربونش برم همسایه بالایی امون نمی ده و یه بند در حالت پارک به سر می بره .می مونه جاهای دیگه . یواشکی جلوی خونه ی این خونه اون . اصلا یه جوری ماشین رو پارک می کنم که صابخونه رو نبینم که بهم بگه :" آقا! لطف کنید دیگه اینجا نذارید ". همچنین...
-
عقل و عشق
شنبه 18 تیرماه سال 1390 21:48
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 به نسیمی همهی راه به هم میریزد کی دل سنگ تو را، آه به هم میریزد سنگ در برکه میاندازم و میپندارم با همین سنگ زدن ماه به هم میریزد عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است گاه میماند و ناگاه به هم میریزد آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده عشق یک لحظه کوتاه به هم...
-
حسین پاکدل
شنبه 18 تیرماه سال 1390 21:42
شنیدم حسین پاکدل عزیز دچار سکته قلبی شده . امید که هر چه زودتر بهبود بیابد .
-
تکیه گاه و پناه
شنبه 18 تیرماه سال 1390 11:25
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 ای تکیه گاه و پناه زیباترین لحظه های پرعصمت و پر شکوه تنهایی و خلوت من ای شط شیرین پر شوکت من ای با تو من گشته بسیار در کوچه های بزرگ نجابت ظاهر نه بن بست عابر فریبنده ی استجابت در کوچه های سرور و غم راستینی که مان بود در کوچه باغ گل ساکت نازهایت در کوچه باغ گل سرخ...
-
بندر انزلی
چهارشنبه 15 تیرماه سال 1390 09:46
با اینکه سفر کاری نیست ولی خودم هم راضی نبودم . پیش اومد دیگه . یه دفعه ای شد . خلاصه همین جوری دارم راهی بندر انزلی میشم . یه دو سه روزی نیستم . برقرار باشید ما چون دو دریچه ، رو به روی هم آگاه ز هر بگو مگوی هم هر روز سلام و پرسش و خنده هر روز قرار روز آینده عمر آینه ی بهشت ، اما ... آه بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه...
-
سید عزیز
سهشنبه 14 تیرماه سال 1390 07:33
اینقدر مفتضح هستن که تو مراسم ختم نزدیکان یه نفر برن و شعارهای پر بصیرت سر بدن . شرم و حیا رو با هم خوردن .
-
مرجع تقلید
سهشنبه 14 تیرماه سال 1390 07:00
بهش می گم مرجع تقلیدت کیه ؟ میگه من پورتفولیو برای خودم درست کردم و از هر کی یه مقدار تو سبدم قرار دادم . جالبه این هرکی می تونه پیامبر باشه تا جناب داروین و استیفن هاوکینگ . دارم با خودم فکر می کنم : اینجوری ریسکشم پایین تره ؟!؟
-
سفر بیرجند
سهشنبه 14 تیرماه سال 1390 06:57
شاید سفر بیرجند هیچ چی نداشت، یه چیزش خوب بود و اونم تمرین آشپزی بود برای من . همراهم پاشو کرد تو یه کفش که خودمون غذا درست کنیم و این شد که دعوت دوستان اونجا رو برای غذا رد کردیم و پس از انجام کارهامون وسایل جهت ناهار و شام رو خریدیم . واسه ناهار ماکارانی در نظر گرفتیم . جاتون خالی ببینین چی درست کردم . بنده خدا...
-
ای درد ای یاد یار
سهشنبه 14 تیرماه سال 1390 00:09
سر رای برگشتنت آینه میکارم گلدونای دلتنگو رو پلّه میزارم لحظههای بی قصه رو طاقت ندارم چشم من به راه عشقه رفتنت گناه عشقه اون روی سیاه عشقه ماه من تو چاه عشقه یادمه اون شب که رفتی چشمو بستم شیشه عمر جوونیمو شکستم تا به تو پیغام دلجوئی فرستم اسمتو با شیشه کندم روی دستم درد اومد،داد اومد دلبر شیاد اومد اما من دل بر...
-
ایضاً سفر بیرجند
شنبه 11 تیرماه سال 1390 22:28
و سفر نقطه ی آغاز رحیل است آری من پر از تردیدم لیک این نکته ی محتوم به گوشم جاری است که سفر باید کرد که سفر باید دید و پس از آن او را... نکته اول اینکه طبق روال گذشته وقتی دوستان سرشون شلوغ میشه و کمتر به وبلاگ سر می زنن ، این شعر شهریار رو می یارم که : یاران چرا به خانه ی ما سر نمی زنند آخر چه شد که حلقه بر این در...
-
دو سه تا شهروند امروز
جمعه 10 تیرماه سال 1390 09:12
"دو سه" روز پیش آیین زنگ زده بود . شاید بشه گفت با تمام کج خلقیهاش از "دو سه "تا دوستای خوبمه . "دو سه" هفته یه بار با هم صحبت می کنیم و هر بار هم که زنگ می زنه "دو سه "تا خبر خوب بهم می ده . یکی از خبرای خوبش این بود که "دو سه "روز دیگه هفته نامه شهروند امروز می یاد...
-
قطعنامه شورای امنیت
جمعه 10 تیرماه سال 1390 09:01
پس از تهدیدها و تشویق های مدیریت محترم اداره کلمون جهت تزویج بنده و با عنایت به عدم ترتیب اثر از سوی حقیر به خواست ایشان ، اینبار پرونده ازدواج من به شورای امنیت سپرده شد. صبح از خواب که پا شدم ، هنوز چشم باز نکرده خانوم والده با جدیتی خاص فرمودند : زودتر باید سر و سامون بگیری . یه مقدار به فکر باش تا انشاللا به خوبی...
-
تجدید قوا
پنجشنبه 9 تیرماه سال 1390 23:55
لازم بود که تجدید قوا کنم . کم فیلم طنز می بینم . ولی اسی هم مایل بود که بریم این فیلمو ببینیم . این بود که ما شدیم بیننده فیلم " ورود آقایان ممنوع" . شاید هم من تلقین به خودم کرده بودم که فیلم با مزه ای . ولی جاتون خالی خیلی خندیدم . البته فیلمش خنده دار بود . چون تلقین من هم یه حدی داره . از سینما که...
-
عهد ما
پنجشنبه 9 تیرماه سال 1390 23:46
یکی از دوستان امروز اول صبحی گفت و این شد ورد زبون من تو امروز : عهد ما با تو نه عهدی است که تغیر بپذیرد بوستانی است که هر گز نزند باد خزانش
-
و رفت
چهارشنبه 8 تیرماه سال 1390 07:25
و بالاخره سنگ از ما جدایی کرد . برو به سلامت که بازگشتت را چشم ندارم .
-
مرد را دردی اگر باشد خوش است
دوشنبه 6 تیرماه سال 1390 09:42
میگن دردش شبیه درد زایمانه . من که نشنیده بودم .ولی دیروز انگار خیلی ها این مسئله رو می دونستن الا من . اول صبح یه ذره درد . بعدش کمی زیاد شد و نهایت به بیتابی رسید . از اداره که زدم بیرون دیدم عجب کاری کردم یه نفر رو همرام نیاوردم . درد زیادشده بود. طوری که رانندگی را برام خیلی سخت کرده بود . داشتم از زور درد می زدم...
-
شب و روز
یکشنبه 5 تیرماه سال 1390 07:24
انگلیسیها جشنی دارن به اسم سولستیک که تو اون بلندترین روز سال رو جشن می گیرن. داشتم به این فکر می کردم چی باعث می شه یه ملت بلندترین شب سال رو جشن می گیرن و یه ملت بلندترین روز سال رو؟!؟
-
پاس رعیت
یکشنبه 5 تیرماه سال 1390 06:49
شهی که پاس رعیت نگاه می دارد حلال باد خراجش که مزد چوپانی است وگرنه راعی خلق است زهر مارش باد که هر چه می خورد او جزیت مسلمانی است سعدی
-
شلوارک پرپین
سهشنبه 31 خردادماه سال 1390 22:32
زنجان رو رد کرده بودیم و نزدیک دندی بودیم .پرپین پاش عرق سوز شده بود . قبلش نیگه داشتم تا شلوارک بپوشه . هنوز تا تخت سلیمان کلی راه بود . یه هندونه گرفته بودیم که میخواستیم دخلشو بیاریم . هوا مساعد و طبیعت هم مناسب . یه جای عالی و خلوت دیدم . زدم کنار. زیرانداز رو انداختیم و مهیا برای خوردن هندونه . یه کامیون بین...
-
آسمان دیل
سهشنبه 31 خردادماه سال 1390 10:39
دوباره آسمان دیل پر آبو سیه ابرانه جیر مهتاب کورابو ستاره دونه دونه رو بیگیفته عجب امشب بساط غم جورابو....
-
شکستنی است
یکشنبه 29 خردادماه سال 1390 23:12
قلبم را جداگانه به خاک بسپارید شکستنی است... عباس کیارستمی
-
سفر به تخت سلیمان و...
چهارشنبه 25 خردادماه سال 1390 07:28
و باز هم سفر قراره تو سه روز آینده بریم الموت ، دریاچه اوان ، قزوین ، زنجان ، گنبد سلطانیه و تخت سلیمان پیشاپیش روز مرد تبریک و ایام بکام
-
مطربا نرمک بزن
یکشنبه 22 خردادماه سال 1390 21:40
آلبوم سادگی "پریسا" رو به تازگی گوش کردم . آلبوم با دو قطعه خوب شروع میشه . در ادامه همین جور یه نواخت پیش میره تا اینکه میبینی آلبوم تموم شد . کار موسیقی باید فرود داشته باشه . اوج داشته باشه . این وری . اون وری . تنوع باید تو شنیدن یه کار رعایت بشه . نمیشه که شما همین جور بزنی تا برسی به انتها . تو یه ریتم...
-
عشق
شنبه 21 خردادماه سال 1390 09:35
خواستند از عشق آغوش و بوسه را حذف کنند عشق از آغوش و بوسه حذف شد افشین یداللهی
-
سال قحطی
چهارشنبه 18 خردادماه سال 1390 07:43
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 گلدونا گل ندادن درختا بار ندادن گوسفند و گاو و میش ها ماست و پنیر ندادن گندمای بیابون یه لقمه نون ندادن چشمه های تو دالون ، یه چیکه آب ندادن به هرکی هرچی گفتم،به من جواب ندادن مردای مست کوچه تو جیباشون کلوچه تلوتلو می رفتن،از پیچ و تاب کوچه آی آدمای مرده،ترس...
-
ایست بازرسی
یکشنبه 15 خردادماه سال 1390 10:36
۱۱:۳۰ شب . در حال رفتن به خونه .شاید منزل در پادگان داریم و خود بیخبریم ! ایست بازرسی اول . رد ! کمی جلوتر .ایست بازرسی دوم. رد ! و باز هم جلوتر . ایست بازرسی سوم . در حال رد شدن... برادران!!!! به موتوری گیر می دن . دو تا جوون وای نمی سن . ریختن سر موتور دو جوون و گرفتن اونها . زدن د بزن . رفتن تمام آرامش ذهن در یک...
-
تو را خواهم کشت
یکشنبه 15 خردادماه سال 1390 10:29
با چشمک داروغه تو را خواهم کشت در قحطی آذوقه تو را خواهم کشت اینبار اگر عکس مرا پاره کنی با خودرو ی مسروقه تو را خواهم کشت عباس صادقی زرینی