-
نوشتک
پنجشنبه 7 مهرماه سال 1390 10:12
افسوس که من هیچگاه ذهن خلاقی جهت شوخی و مزاح نداشتم . نهایت تلاشم در این عرصه بیان هزلیاتی بود که گاه خود نیز از بیان آنها خجالت می کشیدم .
-
مهریه
سهشنبه 5 مهرماه سال 1390 22:18
این روزا با گرون شدن سکه بحث داغی که به طبع اون بسیار مطرح میشه ، بحث مهریه است . همین دیروز داشتم با اسی راجع به این موضوع صحبت می کردم . داستان هم از اونجا شروع شد که یکی از آشنایان که به حرفه ی شریف طبابت مشغوله زنش مهریشو گذاشته اجرا . بدون اینکه درخواست طلاق داشته باشه . مهریه هم چیزی نیست جز 500 سکه که با نرخ...
-
سید بزرگوار
دوشنبه 4 مهرماه سال 1390 21:52
هر موقع از عصبانیت زبان به دشنامشان باز می کنم و نفرین می آغازم همواره او را در ذهنم محفوظ می دارم تا مبادا از این دشنام کوچکترین گزندی بدو رسد هر زمان که دیگران زبان به طعنش می گشایند و با دلیل و بی دلیل او را آماج حملاتشان قرار می دهند نمی توانم ساکت بنشینم و در حمایتش سخن می گویم می گویند سیاست است و خود را از آن...
-
چون دوستت میدارم
یکشنبه 3 مهرماه سال 1390 08:55
چون دوستت میدارم حتی آفتاب هم که بر پوستت بگذرد من میسوزم پاییز از حوالی حوصلهات که بگذرد من زرد میشوم روسری زردت که از کوچه عبور میکند عاشق میشوم و تا کفشهای رفتنت جفت میشوند غریب میمانم و تنها وقتی گریهای گمان نمیبرم در تو من سبز میمانم که نیلوفرانه دوستت میدارم نه ماننده مردمانی که دوست داشتن را به...
-
مطالب فشرده
سهشنبه 29 شهریورماه سال 1390 07:06
عارضم خدمتتون که : ۱- سفر یزد سفر خوبی بود . کلی جای دیدنی رفتیم . زیارت پارس بانو نزدیک عقدا . مسجد امیر چخماق ، زندان اسکندریه و آتشکده در یزد . زیارتگاه چک چک تو جاده طبس . زیارتگاه پیر نارکی نزدیک مهریز و ... خلاصه سفر خوبی بود . جاتون خالی 2- فیلم زندگی با چشمان بسته میشه گفت عالی بود . واقعا زیبا . خوب معلومه...
-
سفری دیگر
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1390 17:10
کلی مطلب تو ذهنم بود که می خواستم راجع بهش بنویسم . از سفرنامه یزد تا رفتن به زیارتگاه های چک چک و پیر نارکی تو اون بیابون بی آب و علف یزد . باورتون نمیشه که اصلاً وقت نکردم . الان هم که دارم می نویسم عازم سفر به کرمانشاه هستم و دارم تند تند می نویسم تا برم فرودگاه . ایشاللا تا 4 شنبه بر می گردم . البته یه خبر خوب هم...
-
نگاه خدا
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1390 20:09
بر روی ما نگاه خدا خنده می زند، هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش، پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود، بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا نام خدا نبردن از آن به که زیر لب، بهر فریب خلق بگوئی خدا خدا ما را چه غم که شیخ شبی در میان جمع، بر رویمان ببست به شادی در بهشت...
-
اندر توصیف یزد
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1390 19:46
امشب شب آخر حضورمون تو یزده . نکات بسیاری از این سفر از مردمان و شهر یزد دستگیرم شد که در نوع خودش منحصر به فرده . چند تاش ایناست : - برای رانندگی در شهر یزد می بایست تواناییهای خودتون رو با انجام انواع آموزشهای جنگی بالا ببرید . مطمئن باشید بهتون در هر شرایطی رحم نمی کنند . دور برگردونای این شهر فاجعه است . مکث یک...
-
ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو...
سهشنبه 15 شهریورماه سال 1390 22:03
باز هم یه دفعه پیش اومد . ایندفعه با خانواده راهی یزد شدیم . الان روز دوم حضورمون داره به پایان میرسه . تاحالاش بد نبوده . یه جاهایی رفتیم که کمتر کسی به فکرش میرسه . زیارتگاه های چک چک و پارس بانو . درست درست وسط بیابون با حداقل جنبنده . ایشاللا تا آخر هفته سایر بناها به رویت خواهد رسید . می خوام برگردم یه سفر نامه...
-
بی حالی
پنجشنبه 10 شهریورماه سال 1390 12:25
گاهی پیش می یاد آدم بی حال و بیحوصله میشه . از همه چیز . حتی حوصله خودشم نداره . شرایط منم هم اینطوره این روزا . حال ندارم به وبلاگم سر بزنم . بگم وقت ندارم هم دروغه . چون درسته سرم شلوغه ولی از خیلی روزای دیگم خلوت تره . البته لازم به ذکره که این پایان نامه ی کوفتی هم برای خودش دردسریه . یه ماه و نیمه دادم داور نظرشو...
-
شکنجه های زندگی
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1390 12:40
شکنجه های زندگی زیاد می شود سکوت این لبان بسته، داد می شود چه زخمها به اسم عشق بر دلم نشست تیر کشیده درد، کز تو یاد می شود کتاب انتقام را مرور کرده دل لحظه ی امتحان چه بی سواد می شود! دشمن من فقط تو نیستی، تو نیستی از چپ و راست با دلم عناد می شود چه تلخ گِل گرفته شد دهان آینه سنگ در اجتماع ما نماد می شود منجی اگر چه...
-
همراه من
جمعه 28 مردادماه سال 1390 09:43
همراه من در ابتدا می گفت : در سفر روزه صحیح نیست ! روزه ات مورد قبول واقع نمی شود . تو گویی قبول یا رد اعمال مرا خداوند به دست او سپرده است . کمی گذشت تا به این نتیجه برسد و از عنوان کردن آن به من دریغ نورزد که : روزه ات حرام است . در ماه مبارک فعل حرام انجام می دهی ؟ با گذشت چند ساعت به زبان آمد که : آقای فلانی !...
-
خیال کن که غزالم...
سهشنبه 25 مردادماه سال 1390 12:07
و ناگهان سر زده راهی مشهد شدیم . فکر نکنم به دیدار فردوسی عطار ، خیام و اخوان ثالث قد بده . همونکه بریم و یه زیارتی بکنیم زیاد هم هست . چون فردا ظهر باید برگردیم . پس فعلاً...
-
و تو می تونی
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1390 21:52
و تو می تونی تک و تنها راهی سینما بشی و به تماشای فیلم بنشینی . و تو می تونی غرق در اون فیلم بشی و تمام لحظات فیلم برات جذاب و اثر گذار به نظر برسه. تو می تونی از بازی هر کدوم از بازیگرا لذت ببری و در دل بگی که هر کدوم نقششون رو به بهترین وجه بازی کردن . تو می تونی خودت رو جای تک تک بازیگرای فیلم قرار بدی و نقش و...
-
حال را دریابیم که آینده بدتر است...
یکشنبه 16 مردادماه سال 1390 07:01
فکر کردن به غائله (شما بخونید فتنه) آب و آتش که قلبهای بسیاری رو به درد آورد باعث شد که امروز که می یومدم سر کار یه ایده ای به ذهنم برسه . این که در این مملکت گل و بلبل ما چه مسائل و امورات دیگه ای هست که الان آزاده ، ولی ممکنه تا چند روز یا چند ماه دیگه ممنوع بشه . به نظرم ایده ی بکریه و به قول دوستان جا برای کار...
-
ربنای استاد
جمعه 14 مردادماه سال 1390 09:46
یکی از دوستان یه خبر خوب بهم داد . شبکه ۲۰ گویا دم افطار ربنای استاد رو پخش می کنه . هنوز خودم ندیدم . ولی اگه درست باشه کار خوبی انجام دادن . البته من تو این دو سال مسئول هماهنگی این امر تو خونه بودم و ده دقیقه قبل از اذون ، مثنوی افشاری و در پی اون ربنای استاد رو می ذاشتم .من همش تو ذهنم بود که اگه قراره کسی اینکارو...
-
ماه رمضان
سهشنبه 11 مردادماه سال 1390 15:03
گفتا برون شدی به تماشای ماه نو؟ از ماه ابروان منت شرم باد، رو
-
فراموشی عشق
شنبه 8 مردادماه سال 1390 22:11
عشق می خواهم روز و شب از عشق بگویم افسوس زبانم در نمی گیرد سالها پیش آن را آموختم دقیق یادم نیست کی و کجا عاشق بوده ام اصلا عاشق که بوده ام اما می دانم که عاشق بوده ام و اینکه دوران خوبی بود دقیق تر خیر کمتر به خاطر دارم افسوس سرم بسیار شلوغ بود حتی نفهمیدم کی آنرا از خاطر بردم ... انوشیروان بهدین
-
کاری به کار عشق ندارم!
شنبه 8 مردادماه سال 1390 22:00
نه! کاری به کار عشق ندارم! من هیچ چیز و هیچ کسی را دیگر در این زمانه دوست ندارم انگار این روزگار چشم ندارد من و تو را یک روز خوشحال و بی ملال ببیند زیرا هر چیزی و هر کسی را که دوستتر بداری حتی اگر یک نخ سیگار یا زهرمار باشد از تو دریغ میکند... پس من با همه وجودم خود را زدم به مردن تا روزگار، دیگر کاری به کار من نداشته...
-
مادر
پنجشنبه 6 مردادماه سال 1390 20:50
مادر منشین چشم به ره برگذر امشب بر خانه پر مهر تو زین بعد نیایم آسوده بیارام و مکن فکر پسر را بر حلقه این خانه دگر پنجه نسایم با خواهر من نیز مگو او به کجا رفت چون تازه جوان است و تحمل نتواند با دایه بگو : نصرت ، مهمان رفیقیست تا بستر من را سر ایوان نکشاند فانوس به درگاه میاویز! عزیزم تا دختر همسایه سر بام نخوابد چون...
-
از قصه پریا تا پیتزای آقا داوود
چهارشنبه 5 مردادماه سال 1390 07:36
نشست شهر کتاب در خصوص شیخ اشراق بود . سورپرایز این نشست هم این بود که دکتر خاکی رو دیدم و باهاش یه خوش و بش کوتاهی کردم .از نشست شهر کتاب که اومدم بیرون نزدیک ساعت 6 بود . جلوی سینما اسی منتظرم بود . قرار بود بریم فیلم "قصه پریا" رو ببینیم . رفتیم تو و همزمان هم فیلم شروع شد . تلخ بود . داستان آشتی و قهر بود...
-
ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست
سهشنبه 4 مردادماه سال 1390 15:39
شاید این داستان رو قبلا گفته باشم . ولی ذکر دوبارش خالی از لطف نیست . با اینکه تو یه ساختمون هستیم و یه جا کار می کنیم دیگه خیلی وقته که دو سه ماه یه دفعه می بینمش . اون هم تصادفی . یه موقعی خیلی با هم جیک و پوک داشتیم . یه قرار هایی برای مسافرت گذاشته بودیم . باهم سفر کاشون و مشهد اردهال رفتیم . باهم شیراز ، تخت...
-
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
دوشنبه 3 مردادماه سال 1390 20:55
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم نبود برسرآتش میسرم که نجوشم بهوش بودم از اول که دل بکس نسپارم شمایل تو بدیدم، نه صبر ماند ونه هوشم حکایتی ز دهانت بگوش جان آمد دگر نصیحت مردم حکایتست بگوشم مگر تو روی بپوشی وفتنه باز نشانی که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم من رمیده دل آن به که در سماع نیایم که گر بپای در آیم، بدر برند...
-
منم که هرکه مرا دیده درگذر دیده
پنجشنبه 30 تیرماه سال 1390 07:27
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 غروب درنفس گرم جاده خواهم رفت پیاده آمده بودم پیاده خواهم رفت طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد وسفره ام که تهی، بود بسته خواهدشد منم تمام افق را به رنج گردیده منم که هرکه مرا دیده درگذر دیده اگر به لطف و اگر قهر، میشناسندم تمام مردم این شهر، می شناسندم شکسته...
-
تروریست های ملی
چهارشنبه 29 تیرماه سال 1390 07:29
تو ذهنم بود در خصوص "جمعیت فداییان اسلام" مطلبی بنویسم . راستش ترسیدم . فعلا که وبلاگمون برقراره . نزنن فیلترش کنن همچون گذشته . بی خیال شدم . گفتم تیترم کفایت می کنه.
-
جنون سفر
چهارشنبه 29 تیرماه سال 1390 07:26
هیچ فکر کردین که جنون سفر چیه ؟ فارغ از اینکه می تونه سفرهای بسیار باشه ، می تونه سفرهای بی برنامه ریزی و یکباره باشه . همیشه و همیشه دوست دارم خودم رو غافلگیر کنم . هرچند خیلی از اطرافیان ممکنه از این غافلگیری استقبال نکنن . حالا فرض کنین این غافلگیری در خصوص سفر باشه . دیگه واقعا به خودم حال دادم. تصور کنین : من صبح...
-
سینمای سیاه و سفید
چهارشنبه 29 تیرماه سال 1390 07:07
تو دو روز اخیر دو تا فیلم دیدم از دهه 40 و 50 میلادی . یکی سرباز قهرمان به کارگردانی "گریگوری چوخرای" و دیگری بدنام ساخته " آلفرد هیچکاک" . واقعاً لذتبخش بودن و دیدنی . نمی دونم چه بلایی سر همه چی اومده که اینجور فیلمها رو امروزه کمتر می بینیم . سرباز قهرمان ، داستان سربازیه که تو چند روز مرخصیش می...
-
مباحثه
دوشنبه 27 تیرماه سال 1390 08:30
یه ساعت باهاش بحث کردم که سکولاریزم با بیدینی فرق داره . آخرش دراومده میگه : به یاری خدا شما و امثالهم راه به جایی نخواهید برد ؟!؟
-
کسی می آید؟
یکشنبه 26 تیرماه سال 1390 18:01
این روزهایم شده توامان با این کلام : هیاهوی بسیار برای هیچ!
-
فریاد
شنبه 25 تیرماه سال 1390 11:59
مشت می کوبم بر در پنجه می سایم بر پنجره ها من دچار خفقانم خفقان من به تنگ آمده ام از همه چیز بگذارید هواری بزنم آی با شما هستم این در ها را باز کنید من به دنبال فضایی می گردم لب بامی سر کوهی دل صحرایی که در آنجا نفسی تازه کنم آه می خواهم فریاد بلندی بکشم که صدایم به شما هم برسد من به فریاد همانند کسی که نیازی به تنفس...