-
هاله
پنجشنبه 12 خردادماه سال 1390 08:28
هاله ی دروغین ، هاله ی راستین را تاب نیاورد.
-
برف روی شیروانی داغ
چهارشنبه 11 خردادماه سال 1390 14:38
دیروز فیلم برف روی شیروانی داغ رو دیدم . فیلم جالبی بود و در خور تعمق . نمی دونم چرا تازگی ها درخصوص تمام فیلم هایی که می بینم باید به این جمله اشاره کنم که : فیلم در خصوص تنهایی انسان ها بود . شاید به این خاطره که در زندگی روزمره فعلی ، تنهایی بخش مهمی رو تشکیل میده .فیلم علیرغم زمان کمش که در حدود 75 دقیقه بود ،...
-
دردهای من
سهشنبه 10 خردادماه سال 1390 14:03
اگر نمی خواهی بر تیره بختی من گواهی دهی خواهش دارم روبه روی من نمان، عبور کن، کوچه را طی کن و در انتهای کوچه محو شو، همان گونه که آدم های خوشبخت محو می شوند. من حتی ظرفی میوه نداشتم که به مهمان تعارف کنم، آمد- نشست- جراحت و زخم های مرا دید و رفت- در سکوت ما دو سه شاخه ی شمعدانی گل دادند دردهای من و مهمان به هم شباهت...
-
خیال کن که غزالم!
سهشنبه 10 خردادماه سال 1390 09:17
چند روزیه که آلبوم جدید " محمد اصفهانی" عزیز رو تهیه کردم . وقت نشده بهش گوش بدم . ابتدای صبح از خونه که بیرون می یام یاد " بی واژه " می افتم . استارت رو که می زنم و ضبط که روشن میشه ، دل به هر جا می ره . می گذره و می گذره و من نادم از از دست دادن شنیدن این آلبوم تو چند روزی که تهیش کرده بودم و...
-
شهر بی کوچه باغ
دوشنبه 9 خردادماه سال 1390 19:27
دیوانه از قعر چاه فریاد می زد به امید یاوری بی دریغ و ما از بالای چاه بر حماقت او خنده ها می کردیم و دیوانه بی انتها فریاد کمک داشت فریاد او فریاد انسان بود در تاریخ وجود و دیوانه با فریادش همه مرز ها را رد می کرد دیوانه عمق نگاهمان را با عمق گودی چاه می سنجید و شاید عمق حماقتمان و آنگاه فریاد می زد کسی چه می داند...
-
خواب
یکشنبه 8 خردادماه سال 1390 07:04
و شب هنگام تو پنداری که من خوابم و من بیدار در خویش جاری گم و گور ، چون بیداری پنداری که من خوابم دنیایم غرق در آب و من خواب و من بیدارم غرق در بیداری و دنیا خواب زبانمان الکن است ! انوشیروان بهدین
-
ادبیات فحاشی دینی
شنبه 7 خردادماه سال 1390 07:07
جالبه که این ملت ادعای پیروی از قرآنی رو دارد که تصریح نموده به خدایان مشرکین توهین مکنید تا آنها به خدای شما توهین نکنند . جالبه که تو این ملت کسانی بودند که ۱۰۰۰ سال پیش و در زمان تسلط اعراب بر این سرزمین گروهی به نام "اخوان الصفا" رو تشکیل دادند و یکی از نصایح این گروه احترام به دیانت افراد دیگر بود ....
-
به انتظار
چهارشنبه 4 خردادماه سال 1390 07:19
داد برآوردم و آنگاه فریاد فغانم به آسمان بود گستاخانه سراییدم: انتهای مسیر هیچ کس به سرایمان نیست هیچ کس! منجی که جای خود دارد فراموش شدگانیم ما فراموش شدگان! و ابلیس یاس همه تاسهایش شش بود چه انتظارغریبی است در پی هیچ بودن و یا بودن ، به انتظار هیچ ! انوشیروان بهدین
-
اینجا چه کسی زندانی است؟
سهشنبه 3 خردادماه سال 1390 08:00
برازجان که رفتیم ، رفتیم یه جای تاریخیش رو که بهش می گفتن دژ برازجان دیدیم . قبلاً زندان بود و در حال حاضر میراث فرهنگی داشت کارهاشو انجام می داد تا تبدیل به یه جای گردشگری بشه . قدمتش واسه دوره قاجار بود .جالب این بود که همه مردم شهر می دونستن یه روزی اینجا مهندسی به اسم "بازرگان" زندانی بوده . اما تابلوی...
-
بدرودیه ای برای یک دوست
دوشنبه 2 خردادماه سال 1390 20:55
و شد آنچه می باید می شد ! آمد زمانی که وحشت از آن بود و آمد و او رفت! و لیک : عیسی و موسی راه خویش یافتند بدرود آیین! دوست می دانمت هنوز! و همین!
-
سلطان اعتماد به نفس!
دوشنبه 2 خردادماه سال 1390 12:40
خیلی دوست داره تو یه موضوعاتی رو مخ آدم راه بره . این رو از همون سفر ترکیه دستگیرم شد . از اون سفر که برگشتیم اصلاً فکر نمی کردم دیگه باهاش صحبت کنم . جاتون خالی . دمار از روزگارمون درآورد . زدیم خودمونو به آلزایمر و فراموشی . گفتیم بیخیال . یه بلایی سر ما آورد . رفیقمونه! تموم شد و رفت . تو عالم رفاقت که چرتکه نمی...
-
انرژی هسته ای حق مسلم ماست
جمعه 30 اردیبهشتماه سال 1390 11:41
و از نتایج سفر بوشهر عارضم خدمتتون که: ۱- بنده از نزدیک به این گفته ی خودم بیشتر رسیدم که نیروگاه بوشهر یه چیز تو مایه های قرار داد ترکمنچای و گلستانه . شاید هم بدتر. ۲-بنده متوجه شدم چقدر دیدن روسها و خصوصا خانوماشون تو بوشهر درد آوره . زمانیکه شنیدم خانومهای روسی ماهیانه مبلغ خوبی ( از ۲۰۰ تا ۴۰۰ هزار تومن متغیر می...
-
از بوشهر/فقط عارضم که : خدا حرارت را آفرید و بعد از آن بوشهر را.
چهارشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1390 13:57
-
سفر قلعه رودخان و کما
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1390 07:19
از سفر قلعه رودخان و شمال که برگشتم یه جورایی رفتم تو حالت کما . نمی دونم چرا . شاید برای حال نا جالبی که بعدش پیدا کردم . حال آدمیزاد زمینی . شایدم حالی شبیه روزهای اولیه پدر بزرگوار آدم ابوالبشر . شایدم گیومرت . شایدم مشی و... اگه بهشتی بوده باشه و آدم و یا حضرات فوق الذکر رو از اون به زمین آورده باشن باید روزهای...
-
پروانه و چوانگ تزو
پنجشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1390 07:11
شبی خواب دیدم که پروانه ام و از گلی به گلی دیگر می پرم. بی خبر بودم از اینکه چوانگ تزو ام. ناگه برخاستم و باز چوانگ تزو شدم. ولی نمی دانستم که آیا من چوانگ تزو ام که خواب دیدم پروانه شده بودم یا پروانه ام و خواب می بینم که چوانگ تزو شده ام؟
-
و باز هم سفر
چهارشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1390 12:16
و باز هم شما می مانید و آیین . من چند روزی نیستم . دارم می رم مسافرت . اگه اوضاع مساعد باشه تصمیم داریم یه سر هم قلعه رودخان حوالی فومن بریم . به امید دیدار
-
رقص زار
چهارشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1390 12:13
خدا تو را که می ساخت به رقص فکر می کرد پیچ و خم تنت انحنای رقصیست که خدا با تو تصوّر کرده بی حرکت هم که باشی بدنت رقص مجسّم است و دیدنت واجب ترین حرام ِ دنیا افشین یداللهی
-
با سحابی
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1390 13:26
دو سه سال پیش حوالی همین روزها بود که تو نمایشگاه کتاب دیدمش . خیلی خوشحال بودم که تونستم از نزدیک ببینمش . یه مقدار به نظرم به هم ریخته بود . ولی با حوصله نشسته بود و کتابهایی که می دادند برای امضا ، امضاشون می کرد . خیلی ذوق زده جلو رفتم و کتابی را جهت امضا دادم . اسمم رو پرسید و من هم گفتم . مثل اینکه درست متوجه...
-
امان از جنس نر و ماده
یکشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1390 16:55
۱- تو فیس بوک اتفاقی چشمم خورد به یه بنده خدا که دوره ارشد هم ورودی بودیم . علیرغم فامیلی فاخرش ، آدم نا فاخری بود . علیرغم جثه بزرگش ، عقل کوچکی داشت . علیرغم ظاهر موجهش ، شیوه ی بیانش ناموجه بود. بخوام شاهد مثال براش بیارم فقط و فقط شعبون بی مخ رو می تونم بگم . گند می زد به کلاسهایی که با هم داشتیم . معمولاً تو هر...
-
روزهای بی خاطره
شنبه 10 اردیبهشتماه سال 1390 08:57
زمان بدی شده . اغلب وبلاگا تعطیلن یا حال نوشتن ندارن . خود ما هم یکیش . نه انگیزه مونده و نه نایی برای نوشتن . فکر کنم ما هم باید مثل حاج محمود باید از خودمون قهر کنیم و بریم تو خونه و زانوی غم بغل بگیریم . شاید یه فرجی شد .
-
به آرامی آغاز به مردن میکنی
پنجشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1390 07:23
به آرامی آغاز به مردن میکنی اگر سفر نکنی، اگر کتابی نخوانی، اگر به اصوات زندگی گوش ندهی، به آرامی آغاز به مردن میکن ی اگر از خودت قدردانی نکنی. زمانی که خودباوری را در خودت بکشی، وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند. به آرامی آغاز به مردن میکنی اگر برده عادات خود شوی، اگر همیشه از یک راه تکراری بروی، اگر روزمرّگی را...
-
سفری به دیگر سو
یکشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1390 18:45
از شمال نیومده دارم میرم جنوب . اهواز و شوشتر . امیدوارم که آبشارهای شوشتر رو ببینم . خطه پر ابنیه و با تاریخیه . جاتون خالی .
-
بی مسئولیت
شنبه 3 اردیبهشتماه سال 1390 07:55
سه روز مسافرت بودم . اومدم می بینم این بشر (آیین) یه سر به وبلاگ نزده . اون موقع که من هستم می یاد ۳ تا ۴ تا پست می ذاره . حالا که نبودم می بینم رفته و نیومده . یاد سپاهیان رسول در جنگ احد افتادم که چه جور مراقب اوضاع بودن .
-
حجامت
دوشنبه 29 فروردینماه سال 1390 19:49
تو عمرم کمتر پیش می یاد مثل امروز بخندم . دلم درد گرفته بود از اینهمه خندیدن . داستان از اونجا شروع شد که تو همون روزای تق و لق اول سال که اداره با نصف ظرفیتش کار می کرد ، یکی از همکارامون به اسم علی که در طبع آزمایی در همه زمینه ها ، ید طولایی داره پیشنهاد داد که بریم حجامت . من یه چند باری شنیده بودم حجامت می کنن ....
-
تلمذ
شنبه 27 فروردینماه سال 1390 19:19
در مکتب دوستان تلمذ کردم الفاظ رکیک را تلفظ کردم چون با نظر خودم مخالف بودم ناچار شدم به خود تجاوز کردم! محمدرضا ستوده
-
یه توصیه
جمعه 26 فروردینماه سال 1390 18:58
خطیب نماز جمعه این هفتهی تهران خطاب به دشمنان گفت: بروید مثنوی را بخوانید و قضیهی کدو را فراموش نکنید... توصیه : تو رو خدا پیگیر صحبت های امروز ایشون در خصوص کدو نشید . شما که الحمدالله از دوستان هستید و نه دشمنان . پس نصیحت من رو گوش کنید . خیلی بی تربیتیه . خیلی...
-
من می دانم
چهارشنبه 24 فروردینماه سال 1390 07:40
خفته در چشم تو نازی است که من می دانم نگهت دفتر رازی است که من می دانم قصه ای را که به من طره ی کوتاه تو گفت رشته ی عمر درازی است که من می دانم گر چه در پای تو خاموش فتاده است ای شمع سایه را سوز و گدازی است که من می دانم بی نیازانه به ما می نگرد دوست ولی سینه اش بحر نیازی است که من می دانم
-
ترجمه اصطلاحات عشق های امروزی!
یکشنبه 21 فروردینماه سال 1390 07:52
* نتوانستم فراموشت کنم: موفق نشدم کیس بهتری گیر بیاورم! * تو اولین و آخرین عشق منی: بقیه، آن وسط مَسَط ها هستند! * من به درد تو نمی خورم: تو به درد من نمی خوری! * به عشق در یک نگاه معتقدی؟: چقدر باید روی مخت کار کنم؟! * از اولین نگاه عاشقت شدم: عجب ماشینی داری! * من لیاقت تو را ندارم: یک کیس بهتر از تو گیر آورده...
-
چونکه زیبا نیستی
شنبه 20 فروردینماه سال 1390 16:42
من نمی دانم چه گویم چونکه زیبا نیستی قحط چهره بوده جانا خود که بینا نیستی گر که چشمی داشتی جانا بگو آخر چرا باز هم در پیش ما هستی و بیجا نیستی جان هر جنبنده ای رو از برم تا یک نفس من دمی آسوده بوده ،تو مسیحا نیستی این سخن با ماکیان گفتم جوابم داده بود مانده ام در حیرتم از بس که دانا نیستی
-
گاهی
شنبه 20 فروردینماه سال 1390 15:06
گاهی گر از ملال محبت برانمت دوری چنان مکن که به شیون بخوانمت چون آه من به راه کدورت مرو که اشک پیک شفاعتی است که از پی دوانمت لبخند کن معاوضه با جان شهریار تا من به شوق این دهم و آن ستانمت شهریار