-
باز آمدم از این سفر تا قفل زندان بشکنم
چهارشنبه 21 دیماه سال 1390 15:33
با سلام به دوستان . بعد دو روز فشرده سفر به ارومیه ، با 4.5 ساعت علافی تو فرودگاه ارومیه همه چیز تکمیل شد . جهت جبران البته بهمون کیک و ساندیس دادن و ازمون رسید گرفتن که نیایم اینجور جاها سیاه نمایی کنیم . در بدو ورود خانوم والده محترمه هم کسالت پیدا کردند و درگیر ایشون بودم تا اکنون که اندک فرصتی شد برای عرض ادب و...
-
به گوشه ی شمال غربی
شنبه 17 دیماه سال 1390 16:55
دو روزی عازم ارومیه و خوی هستم . فعلا با اجازه!
-
به باران
پنجشنبه 15 دیماه سال 1390 12:20
الان یه چند روزی بود که پرشین بلاگ فیلتر بود مث اینکه . من هم نمی تونستم به وبلاگ برخی از دوستان درست و حسابی سر بزنم .اگه کوتاهی میکنم عفو کنند دوستان!
-
حال که تنها شده ام می روی
سهشنبه 13 دیماه سال 1390 14:57
توی شبکه پر فیس و افاده بوک بود که شنیدمش رو هوا بودم . بابا دم این استاد گرم . هیچ وقت ما رو تنها نمی ذاره . خلاصه من که کلی حال کردم شما رو نمی دونم. خواستین از اینجا اخذش کنید ... حال که تنها شده ام می روی واله و رسوا شده ام می روی حال که غیر از تو ندارم کسی اینهمه تنها شده ام می روی حال که چون پیکر سوزان شمع شعله...
-
خاطره حضور در کنسرت استاد-۳
سهشنبه 13 دیماه سال 1390 14:45
یکی از دوستان گفت خاطره حضور در کنسرت استاد تکراریه . با خودم گفتم لابد تکراریه دیگه . پس متوقفش کردم...
-
با تو دیشب تا کجا رفتم
دوشنبه 5 دیماه سال 1390 08:15
با تو دیشب تا کجا رفتم تا خدا وانسوی صحرای خدا رفتم من نمی گویم ملایک بال در بالم شنا کردند من نمی گویم که باران طلا آمد لیک ای عطر سبز سایه پرورده ای پری که باد می بردت از چمنزار حریر پر گل پرده تا حریم سایه های سبز تا بهار سبزه های عطر تا دیاری که غریبیهاش می آمد به چشم آشنا ، رفتم پا به پای تو که می بردی مرا با...
-
خاطره حضور در کنسرت استاد-2
یکشنبه 27 آذرماه سال 1390 22:19
من به سمت اداره حرکت کردم تا یه حضوری رو به اثبات برسونم . نزدیک بود . یه ربعی راه رفتم و وارد اداره شدم . دلم قرار نداشت . 2 ساعتی اداره موندم و دوباره رفتم سمت تالار وحدت . بیشتریا رفته بودن و فقط یه 10-20 نفری باقی مونده بودن . یه دفعه یه آشنایی دیدم . یکی از همکارای اداره فناوری بود . سلام علیک کردیم و شروع کردیم...
-
رخوت
یکشنبه 27 آذرماه سال 1390 22:06
گویی خاک رخوت به وبلاگها پاشیده اند من که اینجوریم ، بقیه رو نمی دونم . برای فصل پاییزه ؟ شاید شایدم برای شبکه های اجتماعیه ؟ اونم شاید باید یه کاری کرد چون بعضی حرفا رو فقط میشه اینجا زد همین و بس
-
تناسخ
یکشنبه 20 آذرماه سال 1390 07:26
امروز در حین رانندگی یه چیزی دیدم وسط اتوبان که همون لحظه دست به دعا برداشتم و گفتم : خدایا ! اگه تناسخ وجود داره ، دوست ندارم نقش گربه ای رو بازی کنم که جنازش وسط اتوبانه!
-
سفری برای آرامش یا ؟
یکشنبه 20 آذرماه سال 1390 07:23
تو مدیریت منابع انسانی یه جاییش داشتیم که وقتی کارمندی رفته تو باقالی ها و بی انگیزس مافوقش بهش مرخصی بده که طرف بره سفری و تفریحی تا آدم شه و درست کار کنه . از وقتی از سفر جنوب برگشتم کلا منکر همچین اقدامی شدم . چون از فردای سفر که اومدم سر کار حالم بیشتر از پیش گرفته است . خداییش خیلی بهمون خوش گذشت تو این سفر ....
-
باده صبحگاهی
یکشنبه 13 آذرماه سال 1390 08:59
امروز صبح که مهیا برای سفر میشدم تصادفی اجرای علیرضا قربانی همراه با درصاف همدانی رو گوش کردم . کلی فاز داد و سرحال شدم. دریغ آمدم از ننگاشتن آن : چندان بخورم شراب کین بوی شراب آید زتراب چون روم زیر تراب گر بر سر گور من رسد مخموری از بوی شراب من شود مست و خراب چون فوت شوم به باده شویید مرا تلقین ز شراب ناب گویید مرا...
-
سفری دیگر و تصمیمی بزرگ
شنبه 12 آذرماه سال 1390 12:57
باز هم از اون زمانهاست که باید یه تصمیم بزرگ بگیرم . فکر کردم . گفتم بذار از سفر بیام و بعد . انشا الله که خیره . یه سفر هم همین جوری الکی الکی افتادیم . قراره بریم بندرعباس ، جزیره هرمز ، جزیره لارک ، جزیره قشم و از اونجا هم جزیره هنگام . یه 4-5 روزی نیستم . امیدوارم که این سفر با تجربه های خوبی همراه باشه . فعلاً
-
خاطره حضور در کنسرت استاد-۱
جمعه 11 آذرماه سال 1390 08:24
دقیقا یادم نیست چند سال پیش بود . فقط می دونم دوران ریاست محمود شروع شده بود . استاد اعلام کرده بود که قرار تو ایران کنسرت بذاره . ملت صف بسته بودن جلوی بتهون و دل آواز و... من هم که نمی خواستم بی نصیب بمونم دل رو زدم به دریا و افتادم دنبال تهیه بلیط استاد . یادمه صبح ساعت 3 بود که از خونه زدم بیرون و به سمت تالار...
-
هوا بس ناجوانمردانه سرد است
شنبه 5 آذرماه سال 1390 09:27
مسیحای جوانمرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین هوا بس ناجوانمردانه سرد است آی! دمت گرم و سرت خوش باد سلامم را تو پاسخ گوی در بگشای
-
پرتقال خونی
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 20:57
فیلمی است به غایت نامطلوب . نسنجیده و نامیمون که هیچ بیننده ای ممکن نیست آن را به دیگری پیشنهاد کند . حتی خود بازیگران فیلم . حیف بهداد به خاطر بازی در این فیلم !
-
قبله عشق
دوشنبه 30 آبانماه سال 1390 23:21
دل آرامی یا بلای منی قبله ی عشقی یا خدای منی ؟ شور عشق و جوانی تویی تو مراد من از زندگانی تویی تو اگر جویم مه تو بر بام آیی اگر نوشم می تو در جام آیی به چشمت که بی تو زجان سیرم نگاهی نگاهی که می میرم زعشقت حاصل من نشد جز نام و رازی که در این بستر غم ، دل من رنگ شادی نمی گیرد بیا این دم آخر رها کن گفت و گو را نگاهی به...
-
وقتی میان طایفه ای پست می روم!
دوشنبه 30 آبانماه سال 1390 21:59
دوستای نزدیکم بعضی وقتا می گن تو بد دلی و شکاکی و ... از این حرفا . ولی به اغلبشون ثابت شده که من کمتر اشتباه میکنم تو شناخت افراد . بعداً می یان می گن انوش کارت درسته . ما نمی دونستیم . ایندفعه هم بدون اینکه کسی بهم چیزی بگه یه چیزایی فهمیدم . از یه ناحیه ارتزاق می کنن . میشناسمشون . یه مشت آسمون جل عوضی که در کمترین...
-
این روزا
دوشنبه 30 آبانماه سال 1390 21:50
این روزا حال هیچ کاری رو ندارم . حتی کتاب خوندن . اینترنت مزخرف هم شده بلای جون ما . خدای یه جوری که خودت می دونی اینو از ما بگیر . آمین!
-
ماه آبان
دوشنبه 30 آبانماه سال 1390 21:49
این ماه آبان هم عجب ماهی بود . همه جور هوا رو توش تجربه کردیم . گرم و ملایم و سرد . از همه مهمتر همه جور بارش هم تو این ماه دیدیم . از برف و بارون گرفته تا تگرگ که تو این آخرین روزش حسابی غافلگیر کننده بود . واقعاً این ماه آبان هم عجب ماهی بود . امروز آخرین روزشه . به سلامت تا سال بعد...
-
خلاف آمد عادت
جمعه 20 آبانماه سال 1390 09:31
از خلاف آمد عادت بطلب کام که من کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم
-
بارون و کودکی های من
دوشنبه 9 آبانماه سال 1390 07:21
بارون که می یاد یاد بچگی هام می افتم . ما تو بحبوحه عنایات صدام به تهران و به قول نسیم شمال "بمباردمان " ، ترک تهران کردیم و به صورت تقریبا تصادفی تو یکی از شهرهای شمال که قابلیت انتقالی گرفتن ابوی مهیا بود ساکن شدیم . پدر خود با خطه شمال بیگانه نبود. اما استان کودکی های اون گیلان و رشت بود و استان کودکی های...
-
ای بارون
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1390 08:47
ببار ای بارون ببار با دلُم گریه کن، خون ببار در شبای تیره چون زلف یار بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون دلا خون شو خون ببار بر کوه و دشت و هامون ببار به سرخی لبای سرخ یار به یاد عاشقای این دیار به داغ عاشقای بی مزار ای بارون ببار ای بارون ببار با دلُم گریه کن، خون ببار در شبای تیره چون زلف یار بهر لیلی چو مجنون ببار ای...
-
خسته ام
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1390 12:08
حالم از قهر کردنهایت بهم می خورد اینبار این بود جواب حالم از اینهمه انتقام بی دلیل بهم می خورد و شاید تویی قاتل آن لحظه های ناب منتقم از که هستی ؟ می دانم که نمی دانی سرشار از خزانی و بهار را نمی فهمی بس کن که من دیگر خریدارت نیستم یوسفی ارزانیت من بد قول بودم و تو خوش قول باش مرا بهل در خودت بغض آجین باش و بمیر من تو...
-
عاشقانه
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1390 11:54
اتوبان، رودخانهای غمگین است که مرا از تو دور میکند آب که از سرِ ما گذشت اما ماهیها غرق نخواهند شد تنها در کنار اتوبان میایستند و برای شیشههای بالا کشیده دست تکان میدهند تا از سرما یخ بزنند و روی آب بیایند تنها سنگها هستند که برای همیشه تهنشین خواهند شد … تو با شوهرت ماهی میخوری من زل میزنم به ماه و دیوانه...
-
نفس کشیدن سخته
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1390 19:08
تو فیلم "سعادت آباد " که پره از کارهای ابی و سیاوش ، یه تیکه و به صورت دسته جمعی یه ترانه ای خونده شد که ازش خوشم اومد . نفس کشیدن سخته ، تو رو ندیدن سخته تو پیچ و تاب عاشقی ، به تو رسیدن سخته تو سینما فکر کردم این کار رو خانوم " گ وگ وش " خونده . امروز یه جستجو تو گوگل زدم و متوجه شدم این کار با...
-
هیات نعل ذوالجلال
سهشنبه 26 مهرماه سال 1390 11:25
نمی دونم واقعا اسامی امامان و بزرگان شیعه کمه که تا این حد با موضوع تخصصی برخورد میشه . البته اگه تو همه کارامون اینقدر موشکاف بودیم غمی نبود . اما متاسفانه در همه زمینه ها پرفسوریم و دور از جونتون سر از هیچ چی در نمی یاریم .اما تو این زمینه دیگه سنگ تموم گذاشتیم و هر سال محرم که میشه می گردیم دنبال یه موضوع جدید و در...
-
سفر به دبی
شنبه 23 مهرماه سال 1390 13:21
گویا قراره همه ی سفرهام یه دفعه ای بشه . اینبار هم یه دفعه ای شد و تو عرض ۲ روز ما عازم سفر و البته ماموریت به دبی شدیم . یه سفرنامه هم باید بذارم تو وبلاگ . کلی جای دیدنی داشت و کلی هم مطلب برای گفتن . ان شا الله در اولین فرصت عملیاتیش می کنم .
-
پارس بانو
شنبه 16 مهرماه سال 1390 21:48
صبح زود از تهران حرکت کردیم و راه یزد رو پیش گرفتیم . من و خانوم والده و همشیره . من بدبخت معمولاً باید با افرادی سفر کنم که یا رانندگی تعطیلن یا اصلاً تعطیلن . این بود که مسافت تهران تا یزد گردن خودم بود و بس . پس از صرف صبحانه در قم که املتی به غایت خوشمزه بود جاده رو پیش گرفتیم و ادامه دادیم . گاز رو بستم به ماشین...
-
بازآمدم
شنبه 16 مهرماه سال 1390 21:39
یه چهار روزی کرمان بودم و از اونجا که اومدم دست و دلم به نوشتن نمی رفت . الان کلی انرژی برای نوشتن دارم می خوام یکی یکی شرح این سفرهای یه ماهه اخیرم رو بنویسم. تا چه افتد
-
اینهمه پاییز و زمستان
جمعه 8 مهرماه سال 1390 21:27
خسته میشود دلم گاهی از اینهمه پاییز و زمستان که می آیند و میروند و میلولند در جان تقویم بی آنکه ثانیه ای جفت شوند رد ِ پاهایمان در برف! کــاش ساعتی آرام بگیرند در کنار لحظه هایمان این ردِ پاهای بـــــرفی…! فرناز نورائی