-
همکار جدید من-۱
پنجشنبه 18 فروردینماه سال 1390 20:57
چند روز مانده به عید سر و کلش پیدا شد . قبلاً یه چیزایی شنیده بودم که یه نفر داره به کادر اتاقمون اضافه میشه . البته بیشتر بچه های اتاق می دونستن . همکار جدید یه آشنایی با یکی از دوستان صمیمی گذشتم داشت . کسی که حالا زیاد حوصلشو نداشتم . می گفت عارف شده و گوشه گیر و... بماند . خلاصه دوست سابق از سوابق دوستی مون پیشش...
-
خیانت-3
پنجشنبه 18 فروردینماه سال 1390 08:24
نمی دونم چرا اینجور بهش عادت کردم . شاید چون خیلی نزدیکمه . اتاق من مشرف به حیاطه و خونه ی اونم همین طور . روزای اول صداش خیلی اذیتم می کرد . آخه خیلی از خودش صدا در می یاره . ولی الان بهش عادت کردم . تازه وقتی فهمیدم بچه دار هم شده زیاد ناراحت نشدم . با اینکه می دونستم میزان آلودگی صوتی رو می برن بالا . خلاصه این چند...
-
یار در خانه
دوشنبه 15 فروردینماه سال 1390 21:13
امروز سر کار همکارم یه خرق عادت کرد . حالا می گید چی بوده . تو اتاق ما یه جورایی دیکتاتوری هستش . معمولاْ اگه قرار به گذاشتن موسیقی باشه من سریعاْ یه کاری از استاد شجریان رو می ذارم . البته اول می پرسم از دوستان و اونها هم یا تو رودربایستی یا چیز دیگه ُ مخالفتی نمی کنن . می دونم که بدشون نمی یاد . ولی ممکنه زیاد هم...
-
خیانت -2
یکشنبه 14 فروردینماه سال 1390 08:19
دارم به فیلم "بیتر مون" یا همون " ماه تلخ" رومن پولانسکی فکر می کنم . خیانت واژه ی غریبیه که به قول صادق هدایت ، مثل خوره روح آدم رو می خوره . وقتی خبر تصمیم من علنی شد چند تا از دوستام و آشناهام تو موقعیت های مختلفی که منو می دیدن ، می گفتن :زود تصمیم نگیر ، گناه داره . جالب این بود که با اینهمه...
-
خیانت-۱
جمعه 12 فروردینماه سال 1390 19:15
نیمه شب از راه رسید . مثل چندین و چند دفعه ی پیش . بوی خیانت می داد . بی اعتنا با من. سرگرم کار خودش بود . غرق در دلواپسی و انتظار بودم . نمی دونم تازگی ها پاش به کجا باز شده و با کی معاشقه می کنه که منو به کلی از یاد برده . اصلاً مثل گذشته نیست . اون برق همیشگی ، وقتی که به من نیگاه می کرد . نه دیگه ! اصلاً تو چشاش...
-
نامرد مردم
چهارشنبه 10 فروردینماه سال 1390 20:23
شنیدم پدرش فوت کرده . خواستم وصف حالشو بگم که تو این روزا حال غریبی داره . یاد شعر جانشین بی معرفتش افتادم که می گفت : نامرد مردم ما خدا نامرد مردم بیدرد مردم ما خدا بیدرد مردم از پا حسین افتاد و ما بر پای بودیم زینب اسیری رفت و ما بر جای بودیم و الخ... باید این روزا بیشتر به یادش باشیم و نذاریم این ضرب المثل مصداق...
-
گزارش بازی استبداد و آزادی
دوشنبه 8 فروردینماه سال 1390 10:04
در دقائق اولیه بازی استبداد فشار زیادی وارد کرد و آزادی کاملا در لاک دفاعی فرو رفت تا سرانجام در دقیقه 4 بازی ( 1304 ) یک گل را در دروازه خود ببیند . در دقیقه بیست بازی (حمله متفقین در شهریور1320) در شرایطی که بازی کاملا در دست استبداد بود در یک ضد حمله آزادی به گل تساوی دست یافت . بدیترتیب بازی در دست آزادی قرار گرفت...
-
کوتاه اومدن
یکشنبه 7 فروردینماه سال 1390 10:34
اول گفتن برگزار نشه نوروز . گفتن ملت های منطقه در رنجند و عذاب . کلی دادار دودور کردن . این در اون در . نه بابا . طرف کوتاه بیا نیست . پس ما کوتاه می یایم . آقا رسایی گفتن :" حالا برگزار می کنید بکنید . جهنم! اسم جشن نیارید جون من" . دیدن که نه بابا می خوان جشن هم بگن بهش . تازه گفتن هرکی بگه نه یعنی نه...
-
تعطیلات
شنبه 6 فروردینماه سال 1390 20:16
سالهای گذشته تو تعطیلات عید، تهران اگه می موندی، خیالت راحت بود که می تونی از سکوت و خیابونای خلوت منتفع بشی . ولی امسال ماشاللا هم شلوغی دیدیم ، هم ترافیک کشیدیم . دوستان میگن امسال چون آغاز یه دهه ی جدید هستش ، تغییرات شگرفی در راهه . سالی که نکوست از بهارش پیداست . ولی جهت تنوع و خلاصی از این اوضاع ، ببینیم و تعریف...
-
میلاد بزرگمرد
شنبه 6 فروردینماه سال 1390 20:09
۶ فروردین ، زاد روز اشو زرتشت بر تمامی دوستداران و رهروان او ، فرخنده باد.
-
بانوی آفتاب
چهارشنبه 3 فروردینماه سال 1390 09:29
و چه سخت می اندیشند تا ملت من دیگر او را نبینند و چه اندازه میکوشند در محو نام و یاد او و چه سبک اندیشند: الحمد لله الذی جعل اعدائنا من الحمقا
-
گرامی داشت
یکشنبه 29 اسفندماه سال 1389 16:23
روز بزرگمرد تاریخ ایران گرامی باد.
-
من و بهار
دوشنبه 23 اسفندماه سال 1389 09:22
یادمه توی وبلاگ قبلی ، یه بار یه مطلبی نوشتم در خصوص خونه ی رویاییم . شبش آیین زنگ زد که فلانی : "خواهرم میگه تو دیوونه ای . منم میگم تو دیوونه ای ". حالا انگار من چی خواسته بودم . یه خونه کنار یه دریاچه بدون هیچ مزاحم اضافی. امروز صبح داشتم می یومدم سرکار ، چشمام افتاد به درختا . داشتن جوونه می زدن . خیلی...
-
من و بارون - 2
یکشنبه 22 اسفندماه سال 1389 14:35
تازه که از شمال اومده بودیم ، بارونهای تهران جلو چشمم هیچ بود . فکر می کردم تو اینجا اصلاً بارون نمی یاد . یادمه یه بار با دوستان از مدرسه که می یومدیم بارون شروع شد . چند نفر از دوستان رفتن یه گوشه وایستادن . بهشون گفتم : چیه؟ چرا وایستادین ؟ گفتن : وایسیم تا بارون بند بیاد . باور نمی کنید که اصلاً همچین حرفی تو...
-
من و بارون-1
یکشنبه 22 اسفندماه سال 1389 14:22
رنگ تنهایی را آسمان می فهمد وقت باریدن هم ، شاید او می خندد شاید او هم با من روز و شب می بارد غم تنهایی را شاید او می داند
-
زندگی در تهران
شنبه 21 اسفندماه سال 1389 10:29
داره حالم از این شلوغی خیابونا بهم می خوره . من هیچ وقت اهل خرید نبودم و نیستم . کاش همه روز های تهران مثل اوایل فروردین خلوت بود . اگه قرار باشه یه ماه تو سال تو تهران زندگی کنم ترجیح می دم اون یه ماه فروردین باشه . همچنین به هیچ وجه نمی خوام اون یه ماه تو اسفند باشه .
-
در خیال
جمعه 20 اسفندماه سال 1389 09:41
جلسه آخر سال درس گفتار نظامی در شهر کتاب . سخنران جوان به نظر می رسد و کمی مطلع . متاسفانه من باهاش مفاهمه ندارم . اصلاً درست متوجه نمی شم چی میگه . جویده جویده صحبت می کنه . تو حال و هوای خودم هستم . بی دلیل به یاد دکتر خاکی می افتم . دارم به او فکر می کنم و اینکه چند ماهی است که ندیدمش . در همین حال و هوام که جلسه...
-
دمی با مسیح
پنجشنبه 19 اسفندماه سال 1389 10:43
به ملکوت آسمانها نمی رسد، مگر کسی که دوبار متولد شود. عیسی مسیح
-
پرسه در مه
چهارشنبه 18 اسفندماه سال 1389 07:35
دیروز از صبح دنبال یه پا بودم که باهاش برم سینما . دو هفته ای بود که قسمت نشده بود به سراغ هنر هفتم برم . اسی قول مساعدت داد ولی بعدش زنگ زد و پیچوند . ولی پوریا پا بود . سانس زودتر از 7 و نیم بهم نمی خورد . چون می خواستم قبلش برم شهر کتاب . تا ساعت 6 شهر کتاب بودم و از اونجا رفتم سینما آزادی . دمش گرم که جای خوبی هست...
-
آشفتگی ذهنی من
سهشنبه 17 اسفندماه سال 1389 08:54
کمی تا لحظه ای دیوانه شو ، همراهی اش با من ، خواهم شدن به میکده ، آری شود و لیک به خون جگر شود ، ولیکن ما را به رندی افسانه کردند ، پیران جاهل شیخان گمراه ، و گوید بیداد ظالمان شما نیز بگذرد ، و افسوس که سنگستان گمنامش ، کنون ننگ آشیانی نفرت آبادست و آگه باش من زرتشت را من دوست می دارم ، و معشوقی مرا می گفت : تو را من...
-
خواب
دوشنبه 16 اسفندماه سال 1389 14:12
آن یار که عهد دوستداری بشکست میرفت و منش گرفته دامن در دست میگفت دگر باره به خوابم بینی پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست ابوسعید ابوالخیر
-
من و مدیریت شهری
یکشنبه 15 اسفندماه سال 1389 07:44
۱- پایین تر از سه راه بهجت آباد نرسیده به پل حافظ ، انتشارات "سالنمای راستی" قرار داره که به انتشار تقویم و سایر کتب زرتشتی ، اقدام می کنه . اخیراً شهرداری محترم جلو انتشارتی ، یه تابلو بزرگ روی خیابون زده که روش مضمونی شبیه این نوشته :" خوشبخت کسی است که به خوشبختی دیگران می اندیشد ". نمی دونم...
-
تاوان تجرد
جمعه 13 اسفندماه سال 1389 10:16
مملکت دلاور خیز ایران مستعد بروز هر استعداد نا شکفته ای است که یارای پوز زنی و رقابت با نمونه های خارجی خود را دارد . حتی بعضاً مشهود می گردد که مثل های خارجی ، به گرد پای نمونه های وطنی نرسیده و شگفتی دیار فرنگ را دو چندان می نماید . القصه غرض از بیان مطالب موصوف ، شرح حال همایونی شریف یا به عبارتی ریاست محترم ماست...
-
روزی بی انفاق
پنجشنبه 12 اسفندماه سال 1389 09:04
1- از شهر کتاب بیرون می یام . اسی جلوی دره . حال و حوصله جلسات شهر کتاب رو نداره . در نتیجه جلو در وایمیسته تا من بیام بیرون . با هم خوش و بش می کنیم و میریم تا سوار ماشین شیم . در حین سوار شدن زوجی درمانده تقاضای کمک می کنند. به اسی می گم پول خورد داری بدیم . اسی میگه : نه . اسی با حالتی به من نیگاه میکنه که کمک کنیم...
-
درنگی با خیام
چهارشنبه 11 اسفندماه سال 1389 07:17
چندان بخورم شراب کین بوی شراب آید زتراب چون روم زیر تراب گر بر سر گور من رسد مخموری از بوی شراب من شود مست و خراب چون فوت شوم به باده شویید مرا تلقین ز شراب ناب گویید مرا خواهید به روز حشر یابید مرا از خاک در میکده جویید مرا
-
همه چی آرومه
سهشنبه 10 اسفندماه سال 1389 14:06
بعد از سه بار جابجایی و دوبار صافی شدن امید به داشتن یه وبلاگ آروم و بی دردسر میتونه آرزوی هر وبلاگ نویسی باشه . فعلاْ که از آیین خبری نیست . فکر هم نکنم این وری بیاد . چون زیاد با بلاگ اسکای مفاهمه نداره . حالا خلاصه . تصمیم گرفتم زیاد در خصوص مسائل جاری چیزی ننویسم . یه وبلاگ خوب و آروم و بی درد سر . بدون هیچ دغدغه...
-
ای بستگان تن به تماشای جان روید
سهشنبه 10 اسفندماه سال 1389 09:38
امروز مورخ ۱۰ اسفندماه ۸۹ با وبلاگ جدید شروع به کار کردم . من معمولاْ وبلاگهامو تو روزای خاصی ایجاد می کنم . نمی دونم لابد امروز هم یه مناسبتی بوده که وبلاگ زدم . تو وبلاگ قبلی "آیین" باهام بود . الانا کمتر پیداش میشه . هر کجا هست خدایا به سلامت دارش.فعلاً